اندر حکایت ملوان زبل

بچه بودیم، حالیمون نبود که این ملوان زبل داره چی میخوره که همه قدرت دنیا توی بازوهای قدرمندش جمع میشه و یه دفعه سرعتش میزنه بالا و …..

مامان چقدر سرِ بندۀ حقیر رو گول مالید و می گفت:« ازاینا بخور تا مث ملوان زبل بشی!» واقعا که چه الگوی خوبی!!! و از آنجا بود که با خوردن اسفناج، به دست نایافتنی بودن افسانه های ملل پی بردیم.

و حالا باز زمستان آمده و فصل خوراکی مورد علاقه ملوان زبل شده است و بازهم همان قصۀ ملوان زبل در حال تکرار است و باز هم مامان دوست دارد که ما بچه باشیم و سر ما  را گول بمالد، ولی افسوس و صد افسوس که ما خودمان بسی چند در گول مالیدن بر سر ملت حرفه ای شده ایم. (این جملۀ آخر، خالی بندی از نوع اعلا بود!!)

… و بازهم زمستان آمده (هر چند هم اکنون پاییز است ) و شاید رو سیاهی اش برای ما می خواهد باقی بماند که اسفناج دوست نداریم.

 …………………………………………………………………………

پ ن:

 ۱. راستی عیدتون مبارک. امروز آغاز ایام بین العیدین است. قربان تا غدیر.  هر روزتان عید باشه.

۲. ما هم به مناسبت عید هم که شده برای بلاگمان لباس نو  تهیه کرده و قالبش را عوض نمودیم 

 

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش….

کنفرانس ۱۸+

سلام. نمیدونستم که وقتی مامان بره، انقدر بهم خوش میگذره(بهترین نوع استفاده از افعال معکوس!).

۱.کلاس زبانکده دیروز بعداز ظهر رو که پیچوندم.

 ۲.کلاس خواندن ۳ امروز صبح هم که خودش پیچیده شد و رفت پی کارش. این طوری نگاه نکن، خواب موندم. واسه هرکسی ممکنه پیش بیاد.

۳.دیشب، واسه امروز ناهارم، غذا درست کرده بودم. (باز که داری این طوری نگاه میکنی) چیزی خاصی نبود. پلو عدس بود.اون هم از نوع پلوپزی اش. (چه شود!) یک کم اش (فقط یک کم اش رو ) رو ریختم توی یه ظرف دردار و بردم دانشگاه.

۴. کلانتر (معاون سابق) امروز کنفرانس داشت. موضوع کنفرانسش رو نمیگم. بالای ۱۸ سال بود.

۵. و چون پاورپوینت هم داشت. منو دعوت کرد که در کنفرانسش شرکت کنم و اون یارو (پاورپوینت رو میگم) راه بندازم. منم مشتاقانه قبول کردم. استاد آمد. میخواست امتحان بگیره. به کلانتر گفتم که چرا نگفته امتحان دارین. گفته که یادش رفته. شروع کردن امتحان دادن. منم با اعتماد به نفسی در حد المپیک کنار دوست کلانتر نشسته بود که استاد آمد و گفت:«شما مهمان ما هستید؟»

– بله استاد

– اگه تمایل دارید، زمانی که امتحان برگزار میشه، میتونید بیرون تشریف داشته باشید…

خیلی محترمانه منو رو به بیرون از کلاس شوتید.

۶. منم رفتم و یه چرخی زدم و برگشتم. پاورپوینت رو قبلش راه انداخته بودم. یه نیم ساعتی سرکلاس بودم که….

۸.حدیث اسمس زد:« سلام. کجایی؟ ما همه دانشگاه رو دنبالت گشتیم.مهرنوش نهار آورده برات. چون مامانت نیست آورده. گناهداره. ناراحت شده. چلو کبابه. ما بوفه ایم.  زود خودت رو برسون. » منم تحت تاثیر قرار گرفتم و بی خیال غذای خودم شدم و رفتم دیدم که چلو کبابش عجیب شبیه به سالاد الویه است. مهرنوش صبح که آمده بود ، غذاشو داده بود به بوفه دارمون تا بذارش تو یخچال!! (چه جسارتها!!) تازه اضافه غذاهه رو هم همین کار کرد.(باز که اینطوری نگاه کردی، مهرنوشه دیگه. ازش هیچی بعید نیست. دقت کن: هیچی…)

۹. ناهارم رو دادم که کلانتر بخوره. درواقع یه خرده پاچه خواری هم بود!!(باز که داری اینطوری نگاه میکنی، از نوع نگاهت خوشم نمیاد)

۱۰. الان هم دارم آپ میکنم و هیچ کس کار به کارم نداره.

۱۱. اگه اینطوری نگاه نکنی، بهت میگم که این آپ شماره ۷ هم نداره.

۱۲. الان که برگشتی نگاه کردی هم اینو بهت میگم که داشت اما شما ندیدی

۱۳. آخ… بمیرم… بدجوری سرکاری…

۱۴. این جریمه ی اون همه نگاه نامتناسبت بود

۱۵. نظر بده… اوکی؟

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

ناگهان….

 فردا ۷آبان ۸۸؛ دومین سالگرد مرحوم قیصر امین پور:

 حرف های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی

پیش از آنکه با خبر شوی

یلحظه ی عزیمت تو نا گریز می شود

آه ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان…

چه قدر زود دیر می شود

 

و حالا یه شعر دیگه:

خسته ام از آرزوها،آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی،بال های استعاری

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین،پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین،آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته،چشمهای پینه بسته

خسته از درهای بسته،خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده،گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی،پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی،نیمکتهای خماری

سرنوشت روزها روی هم سنجاق کردم:

شنبه های بی پناهی،جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی،باد خواهد برد باری

روی میز خالی من،صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها نامی از ما یادگاری

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش….

 

ما را به کجا می برند؟

چندسالی است که شاهد ساخت مجموعه های تلویزیونی ویژه ماه مبارک رمضان هستیم. انتظار می رود که با توجه به اینکه صدا و سیما رسانه ای دولتی است و چندین دهه از تأسیس آن و سه دهه از انقلاب می گذرد، حداقل نسبت به مجموعه های تلویزیونی ویژه ماه رمضان، کمی چهرۀ ارزشی به خود بگیرد. مجموعه «پنجمین خورشید» که به قضا و قدر و سرنوشت گریزی زده بود، سال ۶۴ را بسیار ضعیف  به تصویر کشیده بود و بازیگران،  خیلی قوی  نقش خود را ایفا نمی کردند و جایی که موضوع فیلم که بسیار اوج گرفته بود، به ساده ترین شکل ممکن – اینکه تمام داستان یک رمان بود- سر هم شد و قصه به پایان رسید. این مجموعه مثل تمام مجموعه های تلویزیونی دیگر به ترویج ازدواج در جامعه پرداخت و پایه داستان بر ازدواج دو جوان بود که ناکام ماند( همانطور که  بیننده در پایان داستان ناکام ماند و از اینکه وقت خود را به خاطر چنین مجموعه ای  تلف کرده بود ، پشیمان شد)

وقتی مهم ترین وسیله فرهنگ سازی – صدا و سیما و به خصوص سیما- به جای ارزشی بودن، تقلیدی کار می کند، فرهنگ جامعه چگونه باید پیشرفت کند؟ واقعا ما به کجا می رویم؟ یا بهتر بگویم ، ما را به کجا می برند؟

خیلی جالب است که سیما خود فیلمی می سازد و خود تبلیغش می کند و بعد از اتمام پخش خود آن را نقد می کند و تهیه کننده و کارگردان و نویسنده را به چالش می کشد و بعد در برنامه ای با شکوه، از تمام دست اندر کاران تقدیر و تشکر میکند! جالب تر اینکه تمام این کارها تقلیدی است و می خواهند بازیگران به قول خودشان هنرمند را الگو قرار دهند و یک روز خاص برای مثال عید نوروز هم که باشد، عرصه را خالی نمی کنند و تمام شبکه ها را از آن خود می کنند.

در پنجمین خورشید شتابزدگی غوغا می کند. چرا آقای علیرضا افخمی چنین سوژه جذابی را، که در ابتدا بسیار پرمخاطب هم بود، اینگونه شتابزده خرج کرد؟ حمید گودرزی که به ۲۴ سال  بعد رفته بود، این همه تغییر و تحول به نظرش خیلی عجیب نمی آمد ( به جز در مواردی معدود) و اینکه اینکه این رفتارها کمی از او بعید  بود و مخاطب به خواست خود نرسیده بود.

جمله ای که در تمام قسمت ها تکرار شد این بود «ولی اگه اینو بگیم بهشون باور نمی کنن» شاید این مجموعه قضا و قدر را خوب به تصویر کشیده باشد ( دقت کنید: شاید)، اما به بهترین وجه ممکن دروغ را تبلیغ کرد. محسن به راحتی دروغ میگفت و هرگز پشیمان یا ناراحت هم نبود- چون شاید هدف، وسیله را توجیح  می کند-  و به همین دلیل معدود حرفهای راست او را هم کسی باور نمی کرد. او برای تمام کارهای عجیب و غریبش، دروغی آماده می کرد.

واقعا این، آن چیزی است که ما میخواهیم؟ واقعا این، آن چیزی است که از صدا و سیما انتظار می رود؟ باید کاری کرد، باید بدانیم ما را به کجا می برند؟

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

آموزش خبر نویسی

تعریف خبر:

– خبر، گزارش رویداد است.

– خبر، گزاره ای است که اگر با حقیقت تطبیق داده شود، صادق  است

– خبر، نوزادی است که بلافاصله بعد از تولد میمیرد!

 

ارزشهای خبر نویسی: (به ترتیب اهمیت)

هر رویدادی ارزش خبری ندارد. هر خبر باید شامل حداقل یکی از ارزشهای خبری باشد.

۱٫ فرض کنید دوست من، توی دانشگاه، زمین خورده و پاش شکسته، فرض کنید وزیر داره از وزارت خونه میاد بیرون که میخوره زمین  و پاش میشکنه. کدوم خبر مهم تریه؟؟؟

شما الان با اولین ارزش خبری یعنی شهرت آشنا شدید. شهرت میتواند حقیقی یا حقوقی باشد.

۲٫یه خبر توی دانشگاه ما اتفاق میافته. فقط مربوط به دانشجویان ما میشه. اما وقتی مزیر علوم یه صحبتی میکنه مربوط به تمام دانشجویان میشه. و هر چه فراگیری یه خبر بیشتر باشه، مخاطب بیشتری داره و بهتره.

۳٫ فرض کنید که آب پایتخت یکی از کشورهای آفریقایی یه روز قطع میشه، و آب شهر شما هم همون روز قطع شده. اگه شما بخواهید خبر بنویسید. کدوم خبر رو مینویسید؟؟؟

این یعنی مجاورت مکانی. مجاورت مکانی همون مجاورت جغرافیاییه. حالا مجاورت معنوی چیه؟  به نظر شما چرا کشته شدن شیعه های چین مهم بوده؟ چون ما مجاورت معنوی داریم باهاشون.

۴٫ در نامه ای که آقای رفسنجانی به رهبر نوشته بودند:« اگر به وضع موجود رسیدگی نکنید، آتشفشان ملت فوران خواهد کرد». چرا این خبر تا مدتها تیتر بعضی روزنامه هاست؟؟؟

این به دلیل اختلاف، برخورد و درگیری و تنش در این خبر است.

۵٫ فرض کنیدکه یه اتوبوس تصادف میکنه و ۳۸نفر کشته و زخمی میده و یه جای دیگه یه زلزله میاد و دهها هزار نفر میمیرن. کدوم خبر مهم تره؟؟؟

معلومه که خبر دوم به دلیل اینکه فراوانی و آماره بیشتری داره مهم تره.

۶٫ لاله و لادن رو هنوز همه بیاد دارن. چرا؟؟؟ به دلیل استثا و خارقالعاده بودن خبرشون. یک گوسفند ۹پا. یک گوساله ۳ سر و….

۷٫ تازگی: خبر بایدتازه باشه. امروز تو شهر ما اعتصاب میشه. این خبر بزودی در همه رسانه ها پخش میشه. اگه یه روزنامه این خبر رو ۱۰ روز دیگه چاپ کنه، کارش چقدر اشتباه بوده؟؟؟

ولی بعضی از اخبار هستند که الان اتفاق نیافتدند اما برای مخاطب تازگی دارن. مثل اینکه مثلا رضا خان خودش از ایران رفتهو انگلیس اونو مجبور به رفتن نکرده، میتونه خبر جالب و مخاطب پسندی باشه.

 

&&&&&&&&&&&&&&^^^^^^^^^^^&&&&&&&&&&&&&&

 

ارکان خبر:

 

حالا باید بدانیم که وقتی میخوایم خبر بنویسیم باید چه اطلاعاتی داشته باشیم.

فرض کنید یه کسی آمده دانشگاه ما و سخنرانی کرده. ارکان این خبر رو بررسی میکنیم:

۳ تا ک :   که (این فرد کی بوده؟) –» مجاورت با عنصر خبریه شهرت؛ کجا(کجا سخنرانی کرده؟ در دانشگاه؟ در آمفی تاتر؟) –» مجاورت با عنصر مجاورت؛ کِی ( چه زمانی سخنرانی کرده) –» مجاورت با عنصر تازگی

۳تا چ:  چه( ماهیت خبر چه بوده؟ شکل سخنرانی مهم است؟ موضوع سخنرانی و …)؛  چرا( به چه منظوری سخنرانی کرده و هدف چه بوده؟؟) ؛ چگونه

هر چه دو عنصر چرا و چگ.نه بیشتر توضیح داده شوند؛ خبر حالت گزارشی بودن بیشتر به خود میگیرد.

&&&&&&&&&&&&&^^^^^^^^^^^^^&&&&&&&&&&&

 

سبک های خبر نویسی:

خبر به دو صورت کلی تنظیم میشود: تاریخی و هرم وارونه.

 

یه مراسم سخنرانی رو دوباره تصور کنید.

تنظیم خبر به صورت تاریخی:

پنج شنبه – ۳۰/۷/۸۸ – ساعت ۸شروع مراسم با قرائت قرآن، ساعت ۸:۱۵ سرود ملی، ساعت ۸:۲۰ مجری روی سن رفت و صحبت کرد، ساعت ۸:۳۰ از سخنران دعوت کرد که صحبت کند، سخنرا ن گفت: بسم الله الرحمن الرحیم…………. .

تنظیم خبر به صورت هرم وارونه:

برگزاری مراسم سخنرانی در دانگاه فلان

آقای ایکس در دانگاه فلان با موضوع بهمان سخنرانی کرد. ایشان ضمن اشاره به ….. .

 

خب، چقدر فرق دارن؟؟

فرض کنید چهار تا اتفاق به ترتیب زمان میافته. ۱، ۲، ۳، ۴٫ ولی سه از همه مهمتره. وقتی خبر به صورت تاریخی تنظیم میشه. مخاطب باید از اولش بخونه تا به ۳ برسه. اگه حوصلش سر رفت و نخواندش تقصیر اونی میشه که این خبر رو به صورت تاریخ تنظیم کرده. ولی وقتی خبر به صور تهرم وارونه تنظیم میشه، ممکنه شکل اعداد مثلا اینوطوری بشه: ۳،۲،۴،۱٫  باید اطلاعاتی که مهم ترن، زودتر در خبر قید بشن.

 &&&&&&&&&^^^^^^^^^^^^^^^^^^&&&&&&&&&&&&&&

 

تنظیم خبر:

خبر سه قسمت اصلی داره:

۱٫     تیتر: که شامل رو تیترو تیتر اصلی و زیر تیتر میشه. البته نوشتن رو تیترو زیر تیتر ضروری نیست.

۲٫     لید:  اولین پاراگراف ، بعد از تیتر که bold نوشته میشه. خلاصۀ خبره. باید طوری نوشته بشه که مخاطب جذب بشه که بقیه خبر رو بخونه. باید نه خیلی طولانی و نه خیلی کوتاه باشه.

۳٫     متن: خبر باید بین ۴ یا ۵ پاراگراف باشه. (اگه بیشتر باشه با صفحه آرا، دچار مشکل میشید؛ چون همۀ خبر شما رو چاپ نمی کنه)

 

&&&&&&&&&&^^^^^^^^^^^^^^^^^^^&&&&&&&&&&&&&&

 

حالا یه خبر میگم شما بنویسید:

 

خبر برگزاریه مراسم معارفۀ جدیدالورودها با حضور رئیس دانشگاه و مسئول آموزش و بقیه مسئولین دانشگاه و معرفی دانشجویان نخبه و برتر. همراه با پذیرای و پخش کلیپ فعالیت های امور فرهنگی در سال تحصیلی گذشته. ساعت ۴ بعداز ظهر روز چهارشنبه  ۲۹/۷/۸۸ در آمفی تاتر  شروع شده و ساعت ۶ هم تموم شده. ( به شبک هرم وارونه تنظیم کنید. اول متن رو بنویسید و بعد تیتر بزنید. میتونید با نگاه کردن به یه روزنامه، اطلاعاتتون رو دربارۀ تنظیم خبر بالا ببرید)

 

منابع مطالعاتی آزاد:

خبرنویسی مدرن  (دکتر یونس شکر خواه)

 

روزنامه نگاری در نشریات دانشجویی  ( قلندری)

 

اخلاق روزنامه نگاری  (موسسه امام)

 

روزنامه نگاری نوین (یونس شکر خواه)

 

www.dat.blogfa.com

www.jadidnews.com