ماه: سپتامبر 2011

امشب رفتم علی بن مهزیار. نمی‌خواستم قبل از بازسازی  بروم اما خب این بازسازی انگار خیلی طولانی شده. اختلاف نظرهای اوقاف و دفتر امام جمعه دارد به درازا کشیده می‌شود.

اوقاف می‌خواهد همه چیز را با خاک یکسان کند و بعد از نو بسازد. در همین راستا، گنبد و گلدسته ها را  خراب کردند. ضریح را از جا درآوردند و در آخر قبر مبارک را سنگش مربوط به ۵۰۰ سال پیش را با کندند و حالا می‌خواهند توسعه بدهند!!

طرح هایی که شاید قرار است زودبازده باشد اما طرح های نود و نه ساله هستند.

امشب دلم برای غریبی علی بن مهزیار سوخت. با دیدن صحن مبارکش ناخودآگاه یاد بقیع افتادم. محوطه وسیعی خاک آلود و آن وسط دیوار کوتاه آجری که با گونی برایش سایبان ساخته اند. هیچ عکسی از وضعیت کنونی اش در اینترنت موجود نبود. ولی فکر می‌کنم، تخریب کمی با مرمت فرق دارد.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش..

چند ساله که همین موقع ها منتظر بودم دانشگاه بازگشایی بشه. الان که ترم
هفتم، هی میرم تقویم رو میبینم و میگم، باز باب مکافات داره شروع میشه.

روز اول پاییز باشد.

جمعه باشد.

در آستانه بازگشایی دانشگاه باشد.

نباید پست غم انگیز باشد؟؟

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

امروز اهواز شرجی بود. اما آسمان آبی و نیمه ابری بود. شاهد مثال:

و محمد کوچولو   که ۲ بهمن به دنیا امده
است. یادتان می‌آید که گفته بودم قصد ازدواج دارد و عکسش را هم گذاشته
بودم؟ اگر یادتان نمی‌آید  اینجا
را کلیک کنید

حالا کمی بزرگتر شده. شاهد مثال:

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

اذیتم می‌کرد. بهش اخم کردم و چشم غره رفتم. خودش را لوس کرد و گفت: پخموله، اخموله می‌شود!!

پخموله، نوع شدید از پخمه بودن است

اخموله، نوع شدیدی از اخم کردن است

آنکه اذیتم میکرد، برادر ۲۸ ساله ام بود. فکر نکنید بچه بود!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

هر دویشان اضافه وزن دارند. هر دویشان، پسرکانی بیش فعال دارند. خانه هایشان نزدیک به هم است. بحث کشیده شده به پیاده روی. میگفت: «هر دومون دوست داریم بریم پیاده روی اما این دوتا غده سرطانی را چی کار کنیم؟؟»

همان دو تا پسربچه بیش فعال را می‌گفت

به این باور رسیدم که “مادر” هیچ معنا، ترجمه، تفسیری ندارد

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش..