زندگی موفق معمولی

سال های طولانی و تا همین چند ماه قبل, زندگی های خاص را خیلی می پسندیدم. بنظرم خاص, شیک و متفاوت بودن چیزی بود که براحتی بدست نمی آمد. اما معمولی بودن خیلی ساده و بیخود و دردسترس است. و زندگی بدون تنوع, بدون جذابیت است.

اما الان کاملا نظرم عوض شده. زندگی های موفق و معمولیه بی حاشیه, نشان دهنده تلاش بی وقفه ی اعضای خانواده است. حتما برای اینکه بنیان خانوادگیشون محکم و استوار باشه تلاش کردن و زخمی روزگار شدن. (زخمی روزگار…. عجب عبارت دهن پر کنی!!)

اونهایی که برای بهتر شدن ظاهر زندگیشون تلاش می کنن و از هیچ کاری دریغ نمی کنن و  از بی راهه سر در میارن.

به این نتیجه رسیدم, اونایی ک زندگیشون مثل دایره است خیلی  زندگی بهتری دارن, نسبت به اوناییکه زندگیشون مثل قلبه. اونکه زندگیش مثل قلبه, شاید در نگاه اول خیلی قشنگ باشه, اما تعادل در زندگیشون نیست و افراط و تفریط دارن. اونی ک زندگیش مثل دایره است, خیلی تلاش کرده که مستطیل نشه, مثلث نشه, مربع نشه. همون دایره ی تکراری جذاب و ساده باقی بمونه.

زندگی های موفق و پرفراز و نشیب معمولی رو دوست دارم.

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

روزهای معمولی

من عاشق روزهای معمولی ام. روزهایی با غذاهای معمولی. که نور آفتاب به داخل خونه می تابه. جوشونده آویشن آماده است. میتونم روی کاناپه پخش بشم و کتاب بخونم, چشمام رو ببندم ولی نخوابم.  خونه آروم, تمیز و مرتبه. همین!

شاید الان بگید که چه چیز ساده ای براش انقد جذابه. واقعا قشنگه بنظرم,چون سه وعده غذا یعنی آقای همسر کار کرده, لیست نوشتیم, خرید کردیم, آوردیم, بسته بندی کردی, تو یخچال و فریزر و کابینت ها گذاشتیم. بعد دراوردیم و استفاده کردیم. زباله های تر و خشک رو جدا کردیم. خوردیم. ظرفها رو شستیمو جمع کردیم.

خانه ی مرتب و تمیز و آروم یعنی خانوم کوچیک حسابی بازی کرده, ریخته و پاشیده و بعد از اتمام کارش, وسایل جمع شدند, خانه جارو شده. حالا احتمالا خوابیده است.

وقتی آفتاب می تابد, در این روزها, یعنی هوا خوب است. آلوده و غبار آلود نیست.

هرچند ممکن است کمی سرماخورده باشیم اما خداوند آویشن را برای ما آفریده. برای روزهای سرد و زیبا.

کتاب می خوانم, یعنی هرچند لباسهای زیادی برای شسته شدن, و گوشه کناری برای تمیز شدن وجود دارد, اما رگ حیاط در زندگی وجود دارد.

من عاشق روزهای معمولی ام….

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

اربعین

آقای همسر رفت کربلا. الان من میتونم عاشقانه ترین شعرها رو بگم! از دوریش میتونم پر سوز و گدازترین مطالب رو بنویسم. عمیقا جاش خالیه, ولی همین که میدونم برای زیارت رفته دلم آروم میشه. از اون طرف میگم کاش یجوری بود که منم میتونستم همراهش برم و پیاده اربعین برم زیارت. ولی هیچ جوری نمیشد.
خوش به سعادتش که طلبیده شد. اون روزی که رفتنش قطعی شد, من کاملا امیدم رو از دست دادم و صبحش به مامانم گفتم که سید دیگه نمیره, نتونست کارهاش رو انجام بده. ولی همون روز کارها ردیف شدن و فرداش رفت.

البته همیشه وقتی یه نفر میره سفر. اوناییکه موندن بیشتر بهشون سخت
می گذره. الان منم همون جامانده هستم. جامانده ای که دلش مثل غروب جمعه دلگیر و دلتنگه.

پیاده روی اربعین تجمعی عجیبه. حس خوب امام دوستی  و شیعه اثنی عشری رو منتقل می کنه. حس خوب و امیدبخش نزدیک بودن ظهور حضرت (عج). همه ی حس های شیرین و دلچسب….

پانوشت:
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

-بهمنی-

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…