اندر احوالات یک دوست خوب در آخرالزمان!

یکی از دوستام هست، همیشه تک میزنه یا اس میده که کار خیلی مهمی دارم، شارژ ندارم، بزنگ.

تماس میگیرم. میبینم با آموزش یا گروه  مشکل داره و به جای اینکه از آنها بپرسه میاد ازمن میپرسه که باید چیکار کنه! همیشه بیش از نیم ساعت صحبت میکنه. اول همه جمله هاش اسمم رو میاره و آخر همه جمله هاش میگه: فهمیدی؟؟

زندگی ما داریم؟؟

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

ایام سخت تر از مردن: امتحانات! (۲)

ای روزها با خستگی هر چه تمام تر به خواب میروم (بخوانید بیهوش میشوم، مثل جنازه)

کابوس امتحان و استاد می بینم

و با بدبختی از خواب بیدار می شوم. وقتی بیدار میشوم و میبینم صبح شده نمی دانم چرا گریه ام میگیرد.

انتها نوشت:

نمیدانی چقدر رو خودم کار فرهنگی میکنم تا از خواب ناز بیدار بشم. (در این مکان نیشخند الزامی است)

ای خدا بازم خودت هوای ما رو  داشته باش…

ایام سخت تر از مردن: امتحانات!

تا حالا دقت کردین، زمان امتحانها، چقدر همه چیز جذاب میشه؟؟

تلویزیون تا روز قبل از امتحانات هیچ برنامه خوبی نداشت. الان شده همش فیلم ، از اونایی که من خیلی دوس دارم.

اعتکاف افتاده وسط امتحانها.

شرکت، کلاسهای آیلتس گذاشته با تخفیفات بسیار ویژه (تقریباً رایگان) با اساتید پروازی.

این هفته شروع کلاسهای ورزشی اش است.

فیلم پایان نامه  اکران شده.

هوا کمی بهتر شده و شبها همه ملت میرن پارک.

اصلاً حسش نیس زیر کولر بشینی و درس بخونی. آدم فقط باید با صدای کولر بخوابه و پتو رو بکشه رو سرش. یه جوری که انگشتش هم بیرون نباشه.

موقع امتحانات سرعت اینترنت بالا میره. (واقعاً چرا؟؟؟)

محیط، انگیزه درس خوندن را از ما میگیره.

این خانمه هی زنگ میزنه و میگه: کلاس رانندگی ات اِل شد. کلاس رانندگیت بِل شد. نمیفهمه من امتحان دارم. هی میگه: افسر این هفته خوبه. افسر اون هفته بده… زهر مار… امتحان دارم. میفهمی؟؟

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…