انقــــــــدر بهش فکر میکنم….

با هم سلام و علیک داشتیم. مثل دیگر دخترکانی ک دورا دور می‌شناسمشان. نمی‌دانم اسمش چیست اما چادری است، همیشه روسری می‌پوشد (و نه مقنعه). اغلب لبخند می‌زند. وقتی صحبت میکنی، گرم می‌گیرد.

تا اینکه یک روز ما (من+دوستم) را کنار کشید و سخن راند که موبایل هاتون رو خاموش کنید و وقتی حزف میزنم طبیعی رفتار کنید. لبخند بزنید. دستتان را تکان بدهید و به اطراف نگاه نکنید که بهمون شک کنن.

ما هم پیروی کردیم. گوشیهامون رو خاموش کردیم و لبخند زدیم و به اطراف نگاه نکردیم تا گفت: من این حرفها رو برای شما فقط میزنم، چون میدونم از ما هستین. ما خانواده مون سیاسی اند. کاملاً تحت نظر هستیم و تلفنهامون و رفت و آمدهامون کنترل میشه. قطعنامه که علیه ایران صادر شده به خاطر صحبتهای پدر منه. اخبار آن روز تلویزیون رو دیدید؟؟ به خاطر ما بود. من روانی نیستم آخه تهدید به ترور شدیم. همه جا دنبال ما هستن. تو دانشگاه هم نفوذ کردن و…

خیلی حرف زد و ما لبخند میزدیم، طبیعی رفتار میکردیم و به اطراف نگاه نمیکردیم که آنها چیزی متوجه نشوند!!

***

چند روز پیش دوستم گفت: آن دختره یادته؟؟

سرم را تکان دادم، یعنی: آره

گفت: تو بیمارستان سلامت بستری شد. اسکیزوفرنی داشت.

با این حرف فرو ریختم.

بیمارستان سلامت، بیمارستان بیمارهای روانی است

استادش بیماریش را تشخیص داد

و به خانواده اش گفت که این دخترک که در جامعه نمیتواند رفت و آمد  کند و خطرناک است و باید درمان شود

و اینکه چگونه به دختر گفتند که تمام تفکراتش، توهم است، خدا میداند

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

رزومه

بعد از یک روز پرکار، خیلی خسته بودم. برایش پیامک زدم: داری چیکار میکنی؟

جواب داد: دارم کار روزانه انجام میدهم.

پیامک را اشتباه خواندم. فکر کردم داره روی رزومه‌اش کار میکنه!!!

رزومه: تقاضانامۀ درخواست کار

فقط این نشانه‌های خستگی، بر من اثر می‌کند؟؟

بعداً نوشت: دیروز عمه شدم: ریحانه خانوم!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…



از تراس چه استفاده کنیم؟؟

روبروی دانشگاهمون، یه مجموعه مسکونی ۳۱۲ واحدی هستش.  حفاظ این تراس‌ها از نرده های فلزی ساخته شده (یعنی همه اش نرده است و اصلاً آجر و … نداره) خیلی برام جالبه که خانواده‌های مختلف چه استفاده هایی از این تراس‌ها می‌کنن. بعضی‌ها ایرانیت کشیدن و این محیط را خصوصی سازی کردن. بعضیا لباس ها شون رو آنجا خشک می‌کنند. بعضیا انباری اش کردن.

اما اونی که خیلی برام جالبه، یه تراسیه که فرشش کردن. و یه دختر و پسر کوچیک از صبح تا شب، تو گرما و سرما دارن بازی می‌کنند. یعنی هر موقع رد میشم، دارن بازی می کنن. انگار تو این زندگی آپارتمان نشینی خیلی داره بهشون خوش میگذره و اینا. دورا دور دوسشون دارم.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

قیمت مصوب نرخ تاکسی‌

قیمت مصوب نرخ تاکسی‌ها در اهواز (مورخ ۱/۷/۹۰)

بلوار ساحلی – گلستان   ۴۰۲۵ ریال

بلوار ساحلی – پردیس     ۵۱۷۵ ریال

بلوار ساحلی – فرهنگ شهر     ۴۶۰۰ ریال

بلوار ساحلی – شهرک بقایی ۶۹۰۰ ریال

بلوار ساحلی – شهرک دانشگاه ۵۱۷۵ ریال

نیست پول خرد فراوونه، شورای شهر اینطوری نرخ تصویب میکنه.

تصور بفرمایید که  یک ۱۰۰۰ تومنی بدهید و بعد، راننده تاکسی ۲ تا دویست تومنی، یه ده تومنی، یه ۵ تومنی، یه دو تومنی و یه ۵ ریالی به شما پس بدهد!!!

همین کارا رو میکنن که شورایشان را منحل میکنن دیگه.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

اندر احوالات یک استاد سخت‌گیر

یه استاد داریم مافوق سخت‌گیر.یه جزوه داره در حد پرفسورا. اصرار داره همه این جزوه رو تدریس کنه. در همین راستا،  ۲ صفحه به ما درس میده (و چه درس دادنی) و ۲ صفحه به آن یکی سکشن و بعد میگه برید از دوستاتون جزوه بگیرید. یکی نیس بگه مثلاً به جای ۱۵۰ صفحه، ۷۰ صفحه درس بدهی، ما علامه دهر نمی‌شیم؟؟

درس بررسی ترجمه‌های قرآنه. مثلاً میاد یه آیه رو میخونه. میگه سوالهاش رو خودتون جواب بدهید. ما هم که وقتی بدنیا آمدیم، اینا رو بلد بودیم، ولی رو نمی‌کنیم.

من همش سرکلاسش این شکلی‌ام:     :|    ،     :|     ،       :|    ،    :|

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…