اندر احولات خیاط!

 

زنداداشم و فاطمه (برادر زاده ام که ۵ سالشه) رفته بودن خیاطی برا  پرو لباس. خیاطه لباسا رو آماده نکرده بود. کلی
هم منت گذاشت سرشون و افه آمد که:« … شوهرم که همش شرکته و وقت نداره که تو کارا
کمکم کنه. سه تا هم بچه  دارم. نمیدونم
والا چی بگم، شبها تا ساعت ۳، ۴  کا
رمیکنم.»

گفتن این جمله آخر از طرف خیاط همانا و گفت این یکی جملۀ از سمت فاطمه
همان:« سقف ترک خورد!!!»

 

پانوشت:

جملۀ  فوق الذکر که
گویندۀ آن فاطمه بود، خاص و عام میدانند که از واژه نامۀ این حقیر میباشد!

منظور فاطمه رو هم شفاف سازی میکنم: انقدر خانمه تابلو افه
می آمد که حتی فاطمه هم فهمید و تیکه  رو
بهش انداخت!

ای خدا
بازم خودت هوای ما رو داشته باش….

 


Normal
۰




false
false
false

EN-US
X-NONE
AR-SA













MicrosoftInternetExplorer4