اردو علمی –> به افتخار کلانتر

 

 اردوی علمی که از طرف تشکل برگزار می شد و دو هفته به طول انجامید و در شهر خودمون و در یکی از دانشکده های مثلا های کلس برگزار میشد، پر از خاطره بود.

یه روز تقسیم غذا با  ما بود ( ما یعنی : من . معاون و خواهرش وسه نفر دیگه از بچه هامون {۶نفر})  صبح کله سحر، هر کاری کردم معاون بیدار نشد! شاید هم بیدار شد و نخواست بروز بده. منم مرجان رو بیدار کردم و راه طولانی تاسلف را درنوردیدیم و رفتیم با آشپز صحبت کردیم (البته مرجان تماشا چی بود، چون من سحبت کردم) و خلاصه صبحونه رو با دوتا دیگه از بچه های یه دانشگاه دیگه تقسیم کردیم.

 رفتیم سر کلاس و ظهر بازهم ما باید ناهار میدادیم. قبل از ناهار خانم ایکس اعلام کرد که امروز و بزودیه زود ، کلانتر میاد تا به اندازه ۲ ساعت به ما سر بزنه. ما هم یه نگاهی کردیم و دیدیم که اتاقمون زیادی به هم ریخته است. چون فقط نیم ساعت وقت داشتیم. با سرعت نور مشغول جمع آوریه آشغالهای اتاقمان شدیم!

توی پرانتز این نکته را هم داشته باشید که تختهای ما ، مثل تمام تخت های همۀ خوابگاه ها، دو طبقه بودند. ولی از یه فلزی تو مایه های تیر آهن ساخته شده بودند و بی اندازه سنگین و سخت بودند. تخت من طبقه دوم بود و چون زیاد ازش استفاده نمی کردم و معمولن رو زمین پلاس بودم، تقریبا مرتب بود. افروز که طبقه اول می خوابید یه خرده، زیادی تختش نا مرتب بود. منم فکر کرده که به جای اینکه به افروز گیر بدم که بیا تختت رو مرتب کن، اگه خودم مرتبش کنم ، کار بسیار ساده تری رو انجام دادم.خم شدم و  تخت افروز رو مرتب میکردم. حسابی  صاف و صوف شده بود. بلند شدم که برم تخت مرجان رو مرتب که ……

بلــــــــــه…. با محکم ترین حالت ممکن سرم خورد به تخت بالایی که تخت خودم بود!!!  سرم بی اندازه درد گرفته بود. در همون لحظه کلی باد کرد. حالا سرم رو بی خیال خودمو داشته باشید که از عمق وجود جیغ زدم و سرم رو بین دستام گرفته بودم و نشستم رو زمین. سرم خیلی درد گرفته بود. در همچین مواقعی، معاون که خوب، منو میشناسه، میدونه که من فشار خونم بدجوری می افته.  سریع توی لیوان خودش یه آب قند درست کرد و من خوردم و مشغول مرتب کردن تخت خواهر معاون شدم!!!!! فقط مرجان و معاون توی اتاق بودن و یه عدد سوژه خنده مناسب پیدا کرده بودند و حسابی منو مشخره می کردند و میخندیدن. مرجان میگفت:  وقتی مامانت راضی نبود که بیای، نتیجه اش بهتر از این نمیشه

–         فرانک داشت رو دستمون باد می کرد.

–         اگه می مرد، ما باید به کی میخندیدیم از این به بعد؟

 در همین اثنا که من هنوز مشغول مرتب کردن تخت خواهر معاون بودم، به یک باره مث اینکه خون به مغزم نرسیده باشه……

 

راستش زیاد خوب یادم نمیاد که چی شد. فقط یادمه که چشام ندید و گوشام نشنید و فقط صدای سرم رو شنیدم که خیلی محکم خورد زمین. به افتخار آمدن کلانتر من از حال رفته بودم!!! سرم حسابی باد کرده بود.  و درد می کرد و اصلا تعادل راه رفتنم رو نداشتم. حسابی حالم بد بود.

نتونستم برم و ناهار رو تقسیم کنم. بچه هایی که صبح نرفته بودن، رفتند و ناهار را تقسیم کردن.

کلانتر که آمد، هنوز هم سر حال نیومده بودم. یه خرده گیج میزدم. وقتی بهش گفتن که چی شده. کلی نصیحتم که از سرعت عملم در انجام کارهای روزانه بکاهم!!

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

1 دیدگاه برای «اردو علمی –> به افتخار کلانتر»

  1. هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند اماااا همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند.

    زندگی زیباست زشتی‌های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می‌گذرد… آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد

    زندگی مانند موج دریا می ماند که همواره در حال پایین و بالا رفتن است و فردا مال کسانی است که همواره در هر شرایطی مردانه می ایستند تلاش می کنند و امیدوار هستند و در اوج مغرور نمی شوند و ارام باقی می مانند و در سخت ترین روزها نیز نا امید نمی گردند .

    از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید

    زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذردو قلب ها گرامی تر از آنند که بشکنند . آنچه از روزگار بدست می آید با خنده نمی ماند و آنجه از دست برود با گریه جبران نمیشود!! فردا خورشید طلوع خواهد کرد حتی اگر ما نباشیم…یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است …..
    ——————————————————————————————————-
    سلام حال شما خوبی ؟؟وبلاگ بسیار زیبایی دارین.خیلی خوش حالم که به وبتون آمدم.نوشته هاتون کاملا احساسیه وبا روح ادمی آمیخته است
    یه اپ جدید گذاشتم خوش حال میشم بیای راستی یه سری نظر سنجیم گذاشتم اگه که نظر بدی ممنون میشم اگه اشکالی نداره محبت کنید بهم بگین ممنون میشم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.