نمی دونم دقیقا چی شده؟؟ اما اصلا حوصله ندارم، هیچ چیزی جالبناک نیست برام!
ساعت ها می نشینم و فکر می کنم که غذا چی بخورم اما هیچ غذایی بنظرم آنقدر خوشمزه نیست که بخواهم بخورم اما در آخر چیزی میخورم.
از خانه خسته شدم، مهمانی برویم؟ نه حوصله ندارم. برویم خرید؟ نه. برویم پارک؟ نه. هیچ جایی دلچسب نیست. خانه هم حوصله می خواهد. انقدر که اخبار فاجعه منا را دیدم، و تصویرها و فیلم هایش را در شبکه های مجازی مرور کردم و خودم را بجای خانواده هایشان گذاشتم کلافه شدم. همش به روزهایی فکر می کنم که مامان و بابایم از مکه آمده بودند و چقدرررررررر همگی خوشحال بودیم و امسال دشمنان چقدر عید را به دهانمان تلخ کردند.
انقدر بی حوصله شده ام که امسال حتی عیدانه سیدی عید غدیر هم درست نکردم. کو حوصله؟ دل خوش سیری چند؟
امروز شاید چندین ساعت فکر کردم و فکر مغزم را خورد تا فهمیدم چه چیزی حالم را می تواند خوب کند. من فقط یک دل سیر زیارت می خواهم, بروم و در کنج حرم امام رضا (ع) بنشینم و فقط نگاه کنم، فقط نگاه کنم، فقط نگاه کنم. مردم بیایند و بروند و سلام کنند، زیارتنامه بخوانند، وداع کنند و من فقط نگاه کنم. در اون لحظات نه نیازی به آب دارم و نه غذا. من زیارت خونم کم شده. اما امکان زیارت نیست. راه دور است. از همین راه دور…. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا…
⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
سلام، ان شالله به همین زودی نصیب گردد، فردا مشرف شیم دعاگو خواهیم بود. ان شالله.
سلام.
زیارت قبول