کتاب دست دوم

کتاب  “جامعه شناسی” گیدنز را در دست مطالعه دارم. کتاب را از کتابفروشی دست دوم خریدم. صاحب قبلیش دانشجو همین رشته بوده. یه کسی که اصلاً نمیدانسته پا‌ک‌کن چیه. مثلاً یاداشت کرده: ۲کیلو خیار درشت. ۳ کیلو سیب زمینی و ….

یا مثلاً دیگر اینکه گوشه کتابش یاداشت کرده، بعد به راحتی خطش زده. انقدر این کتاب خط خطیه که من همش فکر میکنم این صاحب کتاب قبلی را پیدا کنم و براش یه پاک‌کن بخرم. به عمق فاجعه فکر کن…

ولی کتاب خوبیه.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

تفاوت در کربلا و مشهد: ما با فرهنگیم!

نزدیک اربعین که میشه، در کربلا، در راه کربلا، همه چیز برای زائران رایگان میشه. در واقع  همه چیز “نذری” میشه.  زائران فقط به فکر زیارت اند. همه به فکر ثواب اند. دیگر زائران به فکر غذا و مکان و چای و کتاب دعا و غیره نیستند. فقط به فکر زیارت اند.

آخرای صفر که میشه و به شهادت امام رضا نزدیک میشیم. همه چی در مشهد گران میشه و مخصوصاً هتل. زائران به فکر مکان، غذا،  خرید سوغات و… هستند و به فکر ثواب و زیارت، خدا می‌داند…

و ما چقدر خود را از عراقی‌ها با فرهنگ تر می‌دانیم.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

نظریۀ پخموله!

یک نظریه دارم و می‌توانم ثابتش کنم:

چیزی به اسم درس سخت یا درس آسان وجود ندارد، تنها چیزی که هست استاد سخت گیر و استاد خوب است

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

۲۲ بهمـن ِ من

از روزی که یادم میاد  در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت کردم. همیشه به همراه مامان. همیشه در اهواز.

امسال روز ۲۱ بهمن یک روز پر استرس و پر از انتظار بود. ولی شب خوبی بود. برادرم آمد و اصرار کرد که برای تفریح بزنیم به کوه و دشت. بابا میگفت که ساعت حدود ۱۱ شب است. کجا برویم؟؟

دردسرتان ندهم. رفتیم. ساعت ۱ رسیدیم. تا اتراق (اطراق؟) کردیم و خوابیدیم، شد ساعت۲٫

روز ۲۲ بهمن. به عنوان السابقون السابقون به جمع راهپیمایان پیوستیم. راهپیمایی که هیچ شباهتی به راهپیمایی نداشت. تجمع بود. چرا که هیچ راهی پیموده نشد. یاد روزهای خوش مدرسه در یادم زنده شد. یه نفر که آن بالا ایستاده میگه: سکوت رو رعایت کنید… یک کم برید عقب… صلوات بفرستید… یه صلوات بلندتر بفرستید… حالا گروه سرود… صدایی که به گوش جمعیت مزدحم (ازدحام کننده) نمی‌رسد. سیستم صوتی خراب است. گروه خیلی آماده و هماهنگ نیستند. سرود متناسب با فضا نیست. پسرها چشمهایش بین دختران سرودخوان دو دو می‌زند و …. (بقیه اش را نمیگم)

و حالا گروه حرکات رزمی:ازدحام جمعیت. به جای اینکه روی سن برگزار شود. روی زمین برگزار می‌شود که فقط ردیف اولی‌ها ببینند.گروه به اعتراض مردم بالاس سن می‌آیند. آفتاب بالانس می‌زنند و می‌روند.

قرائت قطعنامه: میپرسد: چند بند را بخوانم؟ مردم با دست عدد ۱ را نشان می دهند. میگوید: باتوجه به نظر اکثر خانمها و آقایان ۵ بند کوتاهش را قرائت میکنم. البته بیش از ۳ بند را نمیخواند.

این وسط بعضی از نامزدهای انتخاباتی تبلیغ میکنند. یکی‌شان دکترای مهندسی هسته ای دارد و استاد دانشگاه امیرکبیر است. بعداً درباره اش میپرسم و می‌بینم دانشمندی است برای خودش. ولی چرا مجلس؟

روایتی کوتاه از تجمعی به نام راهپیمایی روز ۲۲ بهمن

در یکی از شهرهای بسیار کوچک خوزستان بودیم

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

۲۵ بهمن ۱۳۹۰

هر سال، ۲۵ بهمن که می‌رسد به این فکر می‌کنم که پارسال این موقع کجا بودم و امسال کجا هستم. پارسال از لحاظ تحصیلی، معنوی، فکری، خانوادگی در چه سطحی بودم و امسال کجا هستم. از پارسال تا امسال اتفاقات بسیاری افتاد.

پارسال روز تولدم تصمیم گرفتم که اینجا را حذف کنم اما راستش نتوانستم. ترکش کردم اما بعد از مدتی به خودم آمدم و برگشتم و دوباره نوشتم.

حالا امروز دوباره تولدم است. نیازی به تبریک نیست اما خیلی نیازمند دعای خیرتان هستم. (دقت کن: خیلی!)

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…