شایسته…پَر…

image

رفتیم خونشون. شام خوردیم. هنوز مهمونا نیومده بودن. بعد اسمس زدم، جوابى نیومد. بعدش مامانش اومد و گفت: شایسته اومد. بیاید.
ما بعنوان شلوغ کن ها اومدیم دم در. شایسته مث مرواریدى تو صدف بود. صدفى که تو یه چادر سفید. شایسته اومد تو. به مامان گفتم او کى بود که شایسته رو آورد؟ داماد بود با خواهرش؟

و این چنین بود ک به دیدن داماد نائل اومدیم.
بعدش یه دفعه دیدیم شلوغ شد. یه جمعیتى اومدن. اتاق جاى سوزن انداختن نداشت. فامیلاى داماد بودن.
اگه بدونید عروس و داماد چقدر بهم مى آمدن. نمىدونید که!
خولاصه بعد از شعر خواندن، عاقد اومد. امضاها رو گرفت. کاملا استرس شایسته رو درک مىکردم. بعدش بله رو گرفتن از عروس. و صداى دست و کل به هوا بلند شد. بعد هم شعر خوندن براشون: دى مو نیخوام نومزدمه، پ سى چه؟

شب خوبى بود. هرچند معمولا به صاحب جشن خوش نمىگذره ولى خوب بود.
از ته دل براى شایسته آرزوى خوشبختى مىکنم. از خدا میخوام که روزهایى مملو از نشاط، ایمان، آرامش و عشق در پیش داشته باشن.

پانوشت:
۱٫
الهى زندگیت پر از صفا شه
زیارت کرببلا برات شه

الهى عاشق و عزیز و عاقل باشى
براى همسرت یک زن کامل باشى

۲٫ براى رفتن به وبلاگ شایسته اینجا را کلیک کنید.
۳٫
اى خدا بازم خودت هواى ما رو داشته باش…

کى بیشتر عجله داره؟

دم غروب بود. دیر شده بود. رفته بودم خرید. یه خانمه اومده بود  هِى عجله مىکرد و نوبتش رو  رعایت نمىکرد. بهش گفتم که من زودتر اومدم. گفت امشب دعوت دارم. میخوام برم تولد.
نگاه عاقل اندر سفیهى بهش انداختم و گفتم: منو مىبینى اینجا وایسادم ، امشب عقدمه.
خانمه ساکت شد. ساکتِ ساکت

-واقعى-
شب عقدم. یازدهم خرداد نود و یک خورشیدى. شب میلاد امام جواد

اى خدا بازم خودت هواى ما رو داشته باش..

خیلى بد خط بود

نوشته بود:
” ۲تا عدد از ورودى مىخواند و منگل مىشود…”
معنىاش را متوجه نمىشدم. خیلى دقت کردم. (دقت کن: خیلى!)
نوشته بود:

“۲ تا عدد از ورودى مىخواند و منتقل مىشود…”
پ ن:
بعضیا واقعن بد خطن.

فاطمه گفتیم و سوز آغاز شد…

گفت یا علی(ع)؛
عشق آغاز شد.

گفت یا زهرا(س)؛
سوز آغاز شد.

و چه سری‌ست بین عشق و سوز؟

شاید همان قصه شمع و پروانه باشد که حکایت نور است و سوختن؛

اما نه…

زبان لال می‌شود در برابر توصیف عشق و سوز علی و فاطمه؛

که اگر نبود صبر الهی؛
کن فیکون می‌شد عالم و هرآنچه در اوست.

گفت: فاطمه، فاطمه است.

اما نه؛
فاطمه، فاطمه بود و فقط، خدا و پدر و همسر و فرزندانش می‌دانند که؛
فاطمه که بود.

منبع: بچه های قلم
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…