دوباره سلام

چند ماه سایتم از دسترس خارج شده بود و امروز برگشت

نشستم چندتا از مطالب قبلی رو خوندم.

عمیقا حس کردم که بزرگتر، پخته تر و درون گرا تر شدم

قبلا خیلی برونگراتر بودم
الان خیلی به دایره امنم اهمیت میدم و تلاش میکنم ازش خارج نشم

از خودم بگم؟
امروز اولین روز شهریور ۱۴۰۲ هست
زیاد خوشحال نیستم که کمتر از یک ماه دیگه مدارس شروع میشن
در خودم نمیبینم که انقدر فعال باشم و بخوابم ۹ ماه ۶ صبح بیدار بشم. برای خیلی سخته! همچنان خوابیدن رو خیلی دوست میدارم اما ازم دور شده
در هفته گذشته، هیچ شبی نتونستم بیش از ۷ ساعت بخوابم. خیلی اذیتم. دلم میخواد عمیق بخوابم. ایشالا روز جمعه محقق بشه

دارم سعی میکنم محیط اطرافم رو مرتب تر کنم. دلم برای روزهایی که وسایلم خیلی مینیمال بود تنگ شده و میخوام دوباره کمی به دوران اوجم برگردم

یه چیز عجیب بگم؟ روزمرگی هام خیلی شبیه آدم بزرگها شده! این آرزوی جدید برام غریبه است. آرزویی که کلی دندوندگی، دغدغه و فکر کرده و بعضی کارهایی که بهش سپرده میشه رو فراموش میکنه

زندگی

کرونا تموم شد
همه مون سه مرحله واکسن زدیم. فاسا ناسا نزدن‌. مدارس یک ماه آخر حضوری شد. زندگی به قشنگی هاش برگشت.

چند روز پیش رفتم خرید و ماسک نزدم. خیلی حس عجیبی بود.

مدرسه نرگس مثل دیوونه ها رفتار میکردن. یه بار گفتن امتحانات حضوریه. برنامه امتحانی دادن. با بچه‌ها درس کار کردیم. بعد یهو و بی مقدمه پایان مدارس رو اعلام کردن!!!‍
هفته بعدش اعلام کردن که چهار جلسه تثبیت باید بیان!‍
بعد خاک شد و سه جلسه بیشتر نرفتن ??‍
از لحاظ کاری هم که من هر روز دارم شغلم رو عوض میکنم :)‌
فعلا زیشاپ عزیز رو اداره میکنم و بسیار دوستش میدارم و بسیار به آینده‌اش امیدوارم

فاسا میگه: بابا حجی چرا گریه میکنه؟

گفتم: یکیاز فامیلاشون فوت شده. ناراحته
گفت: چرا ناراحته؟ اونکه الان داره پیش خدا غذاهای خوشمزه میخوره

یادم اومد خودم هم بچه بودم از بی قراری بقیه در فوت عزیزان، تعجب میکردم.

میگفتم مگه اون جاش بده که اینا گریه میکنن؟

بیا مامان رو غافلگیر کنیم!

فاسا و ناسا دارن بلند بلند درباره تولد من و غافلگیر کردنم حرف میزنن!

-کیک تک شاخ براش میخریم
-میگیم پست براش یه بسته بیاره

-مامان خیلی این چند وقت رولت درست کرد. رولت خیلی دوست داره؟ براش رولت میخریم

فاسا: به نظرت مامان فهمید؟
ناسا: نه سرش تو گوشیشه، صدامون رو نمیشنوه