روزهای آخر همیشه روزهای عجیبی هستن. روزهایی که انگار بار سنگینی از حجم زیاد کار، استرس، ترس از آینده، نامعلوم بودن روزها، ترس از بهم خوردن برنامهها و … رو بدوش میکشند. مثلا روزهای آخر نزدیک به کنکور، روزهای آخر و نزدیک به فارغ التحصیلی از مدرسه، استرس عجیب امتحانات نهایی، شایعاتی که اون روزها وجود داره. روزهای آخر و نزدیک به تاریخ عقد یا عروسی. روزهای آخر و نزدیک به برداشت «سیب»…
⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
سلام واقعا هم همینطوره همیشه وقتی به پایان کار نزدیک میشی طاقتت کمتر میشه
سلام
چه عجب صفحه نظراتت باز شد… هی چند وقته میام نظر بذارم، یهو پیام میداد: صفحه مورد نظر شما پیدا نشد. :|
برداشت سیب؟! شما باغ سیب دارین؟
سلام.بقیه ولی میتونن نظر بذارن…
نه بابا، تو خوزستان باغ سیب کجا بود؟؟؟
سلام گلم
البته بماند که شما اصلا فرصت سر زدن ندارید خب… :) بله، سرتون شلوغه.
دیگه قسمت ما بود که هر چند وقت یکبار می اومدم و با این پیام مواجه می شدم. این بار اگر خدایی نکرده دیدمش، برات عکس می گیرم که بدانی به کامپیوتر من هیچ ربطی نداره.
پس چرا مثال سیب رو زدی؟! می گفتی خرما یا هر چیز دیگر…
سلام کوثر جان…
توجه شما رو به مطلب جدید وبلاگم جلب میکنم😎
مسلا م عزیزمممممم..لذت بردم از نوشته هات
سلام… ممنون… خوش آمدی
سلام عزیزم
به مبارکی .در سایه ی مرتضی علی
منم برگشت به وبلاگ نویسی