از ساعت ۹ صبح گوشت را گذاشتم تو قابلمه و گاز رو روشن کردم زیرش. الان ساعت ۱۲ شده. دارم خودخوری میکنم که اون آقای گوشت فروش (یا بعبارتی قصاب) رو فحش ندهم. گوشت تکون نخورده و با آنکه از پختن رنگش رو به سیاهی میزنه، اما همچنان سفته سقته. آب میریزیم تو کتری تا جوش بیاد و بریزم رو گوشت و همش فکر میکنم چرا امروز این گوشت رو گذاشتم؟؟ آب جوش میاد و جواب خودم رو میدهم: چون دیگه خیلی وقته این گوشته تو فریزر مونده بود. زودپز رو درمیارم و گوشت رو از تو قابلمه بر میگردونم توی زود پز و آب جوش رو میریزم روش. هنوز در بک گراند دارم خودخوری میکنم. گاز پیشم خاموش میشه. اَه… حالا باید هود رو خاموش کنم و دوشاخه گاز رو به پریز بزنم تا با فندک اتوماتیک گاز روشن بشه. اما نه کبریت بهتره. میام کبریت رو بردارم که دستم میخوره به کتری که تازه از روی گاز برش داشتم و جیـــــــــــــــــــــز!! لعنت به …(حرفم را میخورم، نباید به قصاب فحش بدهم!)
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
زندگیتان همیشه شیرین باشد در پناه حق :g :9
ممنون عزیزم.
منم که قهرم نظر نمی دم!
عروسمون ناز داره… نمک و فلفل داره…