تنها فرمانداری که بعد از اینکه عبدالمالک ریگی به او ۵ تیر
مستقیم شلیک کرد و زنده ماند؛ از زبان حال خود در روز واقعه می گوید:
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو گلولۀ آن سلاح عجیبی است
که در انتهای بیابان های زابل می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم خون در متن شهادت در یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمیکرد
و خاصیت جنایت این است
کسی نیست
بیا زندگی هم وطنان را بدزدیم،
آن وقت
میان صهیونیست ها قسمت کنیم
بیا با هم از حالت خباثت چیز بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین سردار شوشتری ها را
در صفحۀ دل مردم
دلها را به خون بدل میکند
مرا خواب کن،
زیر یک شاخۀ دور از شب اصطکاک سلاح
اگر کاشف اسلحه، صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت رگبار تو،
بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن
از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
….
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…