لحظه عقد بود. عاقد، پدر عروس، برادرهای عروس، پدر داماد، دایی عروس و چندتای دیگر از مردها به زنانه امدند. داماد را کنار عروس نشاندند. تور را بر سرشان گرفتند و قند سابیدند. قرآن را از عروس گرفتم و سوره نور باز کردم و گفتم، بخوان و توجه نکن به بقیه تا آروم بشی. عاقد میگفت: عروس خانوم وکیلم؟ جواب آمد: عروس رفته گل بچینه. تا دفعه سوم. عروس آهسته بله را گفت و صدای صلوات و دست و کلللل بلند شد. یکی از خانمها گفت: بر محمد و آل محمد صلوات. همه: اللهم صل علی محمد و ال محمد. چندتا از خانمها گفتند و بقیه صلوات فرستاند. زن عموی عروس گفت: رحم الله من یقرا فاتحه مع صلوات! :-D
خودش دست گذاشت روی دهان خودش. باورش نمیشد چنین اشتباهی کرده باشد!
یکی از میان جمعیت گفت: کی اینو گفت؟ حتماً خیلی مراسم ختم میره…
اشک در چشمان مادر داماد حلقه زد، خوش یمن نمی دانست این اتفاق را.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…