شهید علی هاشمی می آید!

بوی عطر سیبت می آید

سالهاست که مادرت منتظرت بود

مادرت…

 همو که غروبهای جمعه، چشمش به پنجره و دلش آسمانی بود و شاید چشمانش هم بارانی…

 

شاید هر هفته منتظر جمعه بودم که شاید مهدی (عج)  بیاید، اما این بار منتظر دوشنبه ای هستم که تو به روی دستانمان می آیی…

 

دلم هوای آن معراجی  را دارد که تو منتظر دستهای ما برای تشییع هستی.

 

برای دیدار چه کسی به تهران میروی؟

دیگر امام خمینی درکنارمان نیست اما یار و یاورش امام خامنه ای، رهبر بی نظیر ماست.

 

مشتاقانه منتظر روز حضورت در اهواز هستم بعد از ۲۱ سال بالاخره داری برمیگردی. مرداد ماه ۱۳۶۷ بود که کسی نمیداند چطور، راهی آن مرداب شدی. اما بدان! اهواز به حضورت می بالد!

 

هرچند که انقدر مظلوم و گمنام و ناشناخته ای که هر چی سرچ کردم، عکس مناسبی در این دهکده ی جهانی نداشتی (که بخواهم پیدا کنم!) اما به استقبالت می آیم و یا دست (مشت) افشان می آیم و با چشمانم و با دلم پایکوبان می آیم…. همگی می آییییم….

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

بخارای من، آسمون بی ستارۀ من؟!

از بعد از اون روزی که «بخارای من، ایل من» رو خوندم، همش
فکر به یه جمله اش م
شغوله. فکر کنید! الان حدود دو سال میگذره و من همچنان فکرم به
یه جمله اش مشغوله. هر روز و
هر لحظه که بهش فکر نمیکنم اما مث امروز که پنجرۀ
اتاقم رو باز کردم، دوباره یادش افتادم. پنجره رو باز کردم، از بین میله های حفاظ
پنجره یه باد گرم ولی مسرت بخش خورد به صورتم. آسمون آبی بود و صدای بلبل ها و
گنجشک ها می آمد. چقدر دلم میخواست که می تونستم تمام عمرم رو تو فضای آزاد س
پری
کنم.

کتاب «بخارای من، ایل من» (که یکی از درسهای کتاب ادبیات
دبیرستان، یکی از قسمتهای این کتاب رو شامل می شد) از چند بخش و داستان مختلف
تشکیل میشه. یکی از این داستان ها دربارۀ پسری هستش که خیلی زبر و زرنگه. یه روز
خان مریض میشه و میخوان ببرنش شهر. نمیدونن چه کسی رو باهاش بفرستن. در آخر، همین
پسره رو می فرستن تا کارهای خان رو انجام بده. میرن دکتر و اینا. نمیگم که پسره از
دیدن شهر چقدر هیجان زده شده بود اما شب میشه و میخوان بخوابن. پسره اولین بارش
بوده که میخواسته توی اتاق بخوابه و احساس خفگی میکرده. به این فکر کردم که چه
ساده عادت کردیم به اتاقهای کوچیک. به اینکه شبها بخوابیم و هیچ ستاره ای رو نبینیم.
هر چند، اگر سقفی نبود هم با آلودگی هوا، ستاره ای برای دیده شدن، وجود نداشت.

دلم پر کشیده برا اینکه زیر سقف آسمون بخوابم و انقدر ستاره
بشمرم تا خوابم ببر
ه.

دلم برا خوابیدن زیر پشه بند و روی تخت های سیمی پر کشیده.

دلم هوای صاف و آسمون پر ستاره و باد بهاری می خواد.

دلم پنجرۀ چوبی بدون شیشه میخواد.

دلم هنوز هم که هنوزه کوچه های خاکی و بوی خاک خیس دم غروب
رو میخواد..
.

 

      دوست من!

      تو چی دلت می خواد؟

 

        ای خدا بازم
خودت هوای ما رو داشته باش…

معرفی برخی رجال سیاسی

این پست کاملاً سرقتی است و نمیدانم از کجا! شاید از ایران حامی دزدیده باشم!!!

احمدی نژاد:  
اگر باران بیاید سر تا پا گل می شود
از بس که خاکی است . تعطیلات را به شاه عبدالعظیم میرود. ساعت کاری از پنج و نیم
صبح تا بوق سگ (تازه بخش نامه کرده هیچ سگی حق ندارد زودتر از ۱ و ۲بامداد بوق
بزند.)

رفسنجانی:
نوح معاصر. درکتابهای خطی نام او آمده
است. دارای رفاقتی چندین ساله با عزرائیل. پدرپسته جهان. نسبت ایشان با سیاست
مانند نسبت علی دایی است با فوتبال : هر دو ول کن قضیه نیستند. ایشان معتقدند: پول
چرک کف دست دیگران است و همچنین معتقدند باید به جوانان فرصت داد ولی من نمی
دهم. از افتخارات ایشان افتتاح نیروگاهای ۱۰ درصد ساخت است.

لاریجانی :
پسر خاله افلاطون. برادرزاده سقراط.
تعالی دهنده فلسفه و از شاگردان نمونه بطلیموس. نوعی تریبون متحرک. رقیب اصلی فیدل
کاسترو درسخنرانی. کمتر از ۱۰سال در هیچ پستی نمی ماند. حتی شما ریاست مجلس عزیز. تنها یک
نفر ایشان را با لباس غیر از کت و شلوار دیده که از سرنوشت او هم اطلاعی در دست
نیست. کسی که اگر پا می داد وسط اذان هم پیام بازرگانی پخش می کرد. دارای مدرک
کارشناسی در ریاضی. دکترا در فلسفه. از فرماندهان نظامی دوران جنگ. رئیس سازمان صدا و سیما ، مجلس و…
پیدا کنید پرتقال فروش را.

مهندس موسوی:
صدای توپ . قیافه خوشگل . تپل …
.بخشید اشتباه گرفتم.
چوپان دروغگو .بیانیه سرخود. آماده
گرفتن و یا دادن انواع بیانیه در محل با چیز چیز رایگان دراسرع وقت. داماد لرستان
فرزند آذربایجان. زمین خورده انواع دانشجو و بچه قرتی. شوهر چیز ترین زن روشن چیز
ایرانی. او بعد از ماجرای کوی دانشگاه حتی برای دانشجوها گریه هم کرد و حتی تریپ
جیغ هم کشید.

کروبی:
شیخ . کدخدا. کشته و مرده وساطت و بزرگی کردن. بزرگترین توهین به
شورای نگهبان کاندیداتوری ایشان بوده است. کسی که پاجای پای منتظری خواهد گذاشت.
اهل اورکات و چت و…آره . شایعه سازیش ملس است(تجاوز و …) . ازمتخصصین امید
درمانی. کسی که همچنان امیدوار است در انتخابات حداقل او را نفر چهارم اعلام کنند.
بدین وسیله از تمامی کسانی که عذر شرعی و عقلی ندارند درخواست می شود از ایشان
حمایت کرده و خانواده را از نگرانی دربیاورد.

ولایتی :
آرام. آنتی استرس. ازگونه استامینوفن ها. غیب گو. گویند از شاگردان
نوستراداموس بوده است. هر اتفاقی را بعد از به وقوع پیوستن پیش بینی می کند.
ازمصادیق جمله: کسی که تا آخرین قطره خون سازش می کند. جهت انبساط خاطر عرض شودکه
ایشان معتقدند افتخار آفرین بوده اند.

توکلی :
ایستاده با مشت. انتقاد دوپا. داد و
جهش یافته . معتقد به سیاست لگد از پایین ، کف گرگی از بالا. از هر کسی که با هر
چیزی موافق یا مخالف باشد انتقاد می کند. کارگردان فیلمهای گریه دار و هندی. بازی
مورد علاقه او بازی با احساسات مردم است. ازکودکی نامزد انتخابات ریاست جمهوری
بوده . کلاً‌ پشت کارش خوب است . درتمام عمر دوم بوده (دو دوره انتخابات ریاست
جمهوری و دو دوره مجلس، لابد فرزند دوم خانواده نیز هست.)

قالیباف :
تریپ قهوه ای . دیروز سردار امروز مک
کوئین(کفش نوک تیزت رو بخورم سردار.) نماینده هاشمی در آبادگران . کسی که فکر می
کند ساده زیستی را با زانتیا و چپ را با راست جمع کند.

محسن رضایی :
گردان تک نفره . از فامیل های رضازاده
اینا . شایان ذکر است خرازی از شاگردان تیزهوش کلاس خنده ایشان است .

حسن روحانی :
نامی که می شناسید و به آن اعتماد
ندارید . آنتی احمدی نژاد. او معتقد است مذاکره برای انسان از نان شب هم واجب تر
است . کاشف اروپا . حافظ منافع ملی اروپا در ایران .

مهدی هاشمی :
غیرقانونی . دم شیر . تعطیلات آخر هفته ممکنه بیاد ایران . از تفریحات سالم
ایشان ……….. است
. بدینوسیله از کلیه کلاهبرداران و جاعلان و جاسوسان مقیم مرکز دعوت بعمل می آید
حمایت خود را از ایشان اعلام نمایند

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش….

 

بازهم اندر احوالات جورج یول و زبانشناسی اش!

  جورج یول رو که یادتونه؟

کتابش ۲۰ فصله. ۹ فصلش رو ترم قبل خواندیم و ۱۱ فصلش هم موند برا این ترم. فصل ۱۶ رو من  و دوستم باید لکچر بدیم. مسخره ترین و بی خود ترین طرح ممکن. برای یک و نیم نمره، باید روی یه فصل کار کنیم. فصلی که استاد تا حالا درسش نداده و نخواهد داد. در واقع استاد داره به خودش استراحت میده. وضع بدی شده.

درسی رو که تا حالا حتی چیزی دربارش نشنیدی رو بخوای به عده مث خودت درس بدی. اون هم  انگلیسی و این آموزش غلط به ارزش یک و نیم نمره. استاد به حقیقت داره استراحت میکنه.

آقای جورج یول. بله با شما هستم. همانطور که ترم قبل هم سر صحبتم با شما بود. کتابت سخت است. هر چند راهنما دارد. خوب بود اگر یک روش تدریس هم ارئه می کردید که استاد این چنین برای یک و نیم نمره، مخ هایمان را به کار نگیرد.

مستر جورج یول! بعضی وقتها خیلی دلم برای خودم می سوزد.

موسیو جورج یول! دلم برای خودم کباب است!

آن فورچنتلی، ما نسلی هستیم که عدۀ کثیریمان دانشجو و یا حداقل دانشجو صفت هستیم و اساتیدمان را نمیدانم چطور به این نام نائل آمده اند. بدترین روش های تدریس و بی ربط ترین کتاب های ممکن و احتمالاً در آخر با منت ترین و کم ترین نمرۀ ممکن را کسب میکنیم و قصۀ منت گذاری بر سرمان هم چنان ادامه دارد. و باز هم منت، منت و منت. دوست دارم موقع فارغ التحصیلی در چشم بعضی استادها زل بزنم (هر چند در کشورهای اروپایی از بی ادبانه ترین کارهاست اما اینجا ایران است و فرق می کند!)  و بهشان بگویم که اگر چیز زیادی یاد نگرفتم اگر نمراتم راضی شان نمی کرد و اگر با دیدن نمره ام روحشان شاد نمی شد، شاید به این دلیل بود که چیز خاصی به ما یاد نمی دادند. آیا هیچ گاه استاد ما با خود فکر کرده که با روشی که در پیش گرفته، آیا نانی که به زن  و بچه اش می دهد حلال است یا نه؟!

آقای جورج یول! الان ترم ۴ هستم و پاراگراف نویسی را ترم ۳ که بودم پاس کردم. اما راستش نمی دانم پاراگراف چیست و چه قوانینی دارد. میدانم که جملات باید منطقی باشند اما چگونه؟ دلم میسوزد. عمرم در فناست.

 

پانوشت:

یه بازی راه افتاده و خیلیا دارن شرکت میکنن. خواستم بگم که اگه پسر بودم حتماً و در اسرع وقت برای عمرۀ دانشجویی اسم می نوشتم. عربستان سعودی به ما که ویزا نمیده…

ای خدا بازم خود هوای ما رو داشته باش…

اندر احوالات یک منزوی تمام عیار!

اوبی جون!

همه میدونن که چقدر تو مظلوم و بد بختی. دیگه لازم نبود که منم بیام و بگم اما خودت که نمی ذاری. این چه حرفی بود زدی؟ دیگه داریم خیلی اذیتت میکنیم؟ آره، میدونم. کار بدی کردیم که حرصتون رو در آوردیم. منظورم حرص تو نبود. حرص صهیون ها. شهید بهشتی رو که میشناسی. نمی شناسی؟ همون که گفته «از ما عصبانی باشید و در عصبانیت خود بمیرید» راست گفته به جون تو! یادت اومد دیگه؟

خیلی رئیس جونت(صهیون ها) ناراحته که ما روز ملی هسته ای داریم. خودش به من گفت به جون ننه ات! در گوش من گفت. که داره می ترکه. صداش ترکیدنش اومد، از زبون تو اومد.

اوبی جون!

هر کاری دوس دارید انجام بدین. ما بهتون اختیار تام میدیم. به ایران حمله کنید. اما من یه سوالی دارم. ببخشیدا … اما چرا موقعی که داشتی، ادای سخنران ها رو در می آوردی چرا دماغت دراز و دراز تر می شد؟ و از همون اولین باری که دیدمت یه سوال برام بوجود اومده، چرا انقدر گوشات درازه؟

ما که بر و بچ نسل سومیم و چهارم و یا شاید پنجمیم، کلینتون رو خوب یادمون نمی آید، اما بوش رو یادمه، روز ۲۲ بهمن می گفتیم: مرگ بر بوش… مرگ بر بوش… بوش، موش، موش

چون واقعاً احساس نمی کردم که از خودش اراده ای داشته باشه. و نداشت. مسلماً نداشت. حالا یه سوال دیگه هم دارم(ببخشید که انقدر سوال برام بوجود می آید. آخه ما اینطوری بزرگ شدیم که همه چیز رو بپرسیم تا بدونیم) با این اوصاف که همۀ عالم و آدم، از این همه بی اختیاری بوش خبر داشتن  مطمئن بودن که یه بازیچه بیشتر نیست، تو دیگه چرا؟؟ تو که هنوز نیومده بودی و هنوز نتونسته بودی بوی دهانت رو که همۀ عالم فهمیده بودن، بوی شیره از بین ببری، جایزۀ صلح نوبل گرفتی و حتی خودت هم نمیدونی که چی شد! و چرا شد! و چگونه انتخاب شدی! اما مهم این بود که باید درازی گوشهایت را به رخ همگان و همۀ جهانیان می کشیدند.

راستی، دلم میخواد جوابت رو بدم. منزوی خودتی و هفت جد و آبادت و مردم کشورت که پایین ترین سطح اطلاعات عمومی رو در جهان و منزوی ترین رئیس جمهور دنیا رو دارن! منزوی تویی که تا بوده، وزیر  امور خارجه تون زن بوده تا بتونید بقیۀ وزرای امور خارجۀ دنیا رو … (استغفرالله! داشتم می گفتما!) منزوی تویی که معنی منزوی رو نمی دونی چون ما رو منزوی میدونی. منزوی تویی که درازی گوشهات رو بزودی در گینس ثبت میکنن و خودت هم که هیچی نَوَفهمی! منزوی تویی که دور و ورت پر از هندونه شده و نگاهی هم نمی اندازی. یک پیشنهاد دارم. برو گوشهات رو جراحی پلاستیک کن. خیلی تابلون! خیلی تابلوه که بازیچه ای و خوش به حال اونا که تو بازیچه شون هستی که خووووب هم بازی میکنی.

راستی یک سوال و آخرین سوال اینکه، آیا به حقیقت در واژگان شما، معنی منزوی این است؟؟ اگر ما منزوی هستیم، خودِ تو چه هستی؟؟

اوبی جون!

ما نمی ترسیم. ما ترس هامون رو بیختیم و الکِمان را آبیختیم. ما دلمان قرص است. ما آینده مان روشن است. هر چند امام زمان مان را نمی بینیم اما به ظهورش و به حضورش ایمان داریم. هر چند دلمان کوچک است ولی همان دل کوچکمان آسمانی است.

اوباما، یک پیشنهاد دارم. برو بمیر! که حتی ارزش نداشتی که یک پست بهتر و کوبنده تر بنویسم

 

پا نوشت:

خبرگزاری فارس: رئیس‌جمهوری آمریکا در ادامه سیاست‌های خصمانه این کشور در مقابل ایران تأکید کرد که طبق راهبرد جدید هسته‌ای آمریکا، واشنگتن متعهد می‌شود حتی در صورت حمله بیولوژیکی به وی از سلاح هسته‌ای استفاده نکند، اما امنیت کشورهای منزوی چون کره شمالی و ایران را تضمین نمی‌کند!!

 

این یک دعوت رسمی از سوی رامین بود  و این یک حرکت وبلاگی است. بسم الله…

کاریکاتورها رو  از زینب السادات  دزدیدم!!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…