وضعیت کتابخانه مرکزی اهواز

شنیدین میگن، هر روز عرصه تنگ‌تر میشه؟؟

شده قصه کتابخانه مرکزی اهواز. تا دو، سه هفته پیش اگه ساعت۱۱ هم می‌رفتم کتابخانه، توی سالن مطالعه یه جایی گیر می‌آمد و می‌نشستم. حالا ساعت هشت و نیم هم جا گیر نمیاد.

برای میزهای دنج سالن مطالعه، قبل از اینکه درب کتابخانه باز شود (یعنی قبل از ۷ صبح) دم در صف می‌گیرند.

اضافه کنید به این وضعیت: نمازخانه و سلفی مملو از جمعیتِ کتابخوان!

اصن کی گفته که آمار مطالعه در ایران کمتر از یک دقیقه در روز است؟؟ من که می‌بینم یه جمعیتی را که از ۷ صبح تا ۹ شب دارن درس میخونن. اگه کتابخانه شبانه روزی بشه، اینها هم شبانه روز در کتابخانه سکنی ‌می‌گزینند.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

روزه + حجاب +گرما


 

آفتاب مستقیم
در چشمش بود. (دقت کن: مستقیم
!)

گرمای اهواز
که دیگر تعریف ندارد. دارد؟؟

چند روز از
ماه مبارک می گذشت. حضورش در زیر آفتاب الزامی بود. نگاه های ناتمام او را مورد
حمله قرار داده بود. بعضی ها پچ پچ میکردند: نباید روزه میگرفت. مجبور که نبود(!) لااقل
اینطور چادر چاقچور نمی کرد
.

گرما، تشنگی،
زیاد مهم نبود.(نه اینکه اصلاً مهم نبود) اما حرف مردم دشنه شده بود که بر دلش می
نشست

زیر لب
زمزمه  می کرد: خدایا برای تو و به خاطر تو، این مردم همیشه همینطور بوده
اند. همیشه فقط حرف زده اند. عمل نکرده اند. آنها که کباده «فرهنگ سازی» کشیده اند
و «تهاجم فرهنگی» را ندید گرفتند و دختران بعضی هاشان، خریدهایشان را  به
صورت فصلی از ایتالیا و چین کرده اند. فرهنگ برهنگی را آورده اند
. هر
چه حضرت ماه فرمود، ساده زیستی، ساده زیستی، ساده زیستی. اما اینان تجمل گرایی و
زندگی های سلطنتی را رواج داده اند. مگر ندیده اید سریالهای تلویزیون را؟ آنگار
ملت ایران همه در کاخ زندگی می کنند همه پنت هاوس دارند. کلفت ها و خلاف کارها
چادری اند و اسمشان فاطمه و زینب و معصومه است. موفق ها، تحصیل کرده ها، خوشبخت
ها، اسمشان ژیلا، کتی، نازی و… است
.
بد
حجابند، زیبایند و خوشبخت. فریاد براورده اند: مردم، بیاموزید، این است فرهنگ سازی
….

دلش می گیرد.
روزه است، انگار برایش روضه میخوانند. نه، غصه های فرهنگی اش انقدر زیاد است که
نیازی به روضه نیست، روضه نخوانده گریه اش می گیرد
.

دلش خوش است
که هرچند او مهدی زهرا عج را نمیبیند اما شاید ایشان، او را میبیند و
لبخندی میزند
.

زیر لب زمزمه
می کند: لبیک یا بقیه الله… لبیک

 

پانوشت:

این
متن برای حضور در موج وبلاگی روزه +تابستان+ حجاب  از وبلاگ صبر ریحانه ها بود
.

ای
خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش

شبکه های اجتماعی: خوب یا ید؟؟

پست قبل را دربارۀ مردم قحطی زده
سومالی نوشتیم. به جای اینکه کسی بیاید و حرفی درباره سومالی بزند، همه
درباره آن قسمت گوگل پلاس حرف زدند!!

دیدیم، مخاطب زیاد و حرف برای گفتن بسیار است، بر آن شدیم پستی مِن باب شبکه های اجتماعی بزنیم.

شبکه های اجتماعی را اینطور معنی میکنم: شبکه های امنیتی و اطلاعاتی غرب

به نظر من هرچه این مسئولین بیایند بگویند که عضو نشوید و اینها بد است و
جیز میشوید. آخرش ما میرویم و با اسمی غیر از اسم خودمان عضو میشویم و فکر
میکنیم که در امنیت و اطلاعات موساد و سیا خللی وارد کرده ایم!!

فقط هنوز به فلسفه اش پی نبرده ام که اینها چه دعایی نوشته اند و چگونه
ما را طلسم کرده اند که وقتی شروع میکنیم، بلند شدنمان با کرام الکاتبین
است. اصن خراب این قدرت سایبری شان هستم.

چند وقت پیش در گودر عکسی دیدم که زیرش نوشته بود، آنهایی که زیر مچ
دستشان کبود است، خیلی گودری هستند! بدین وسیله به استحضار می رساند که
اینجانب هم آن کبودی را در ورژن کمرنگش دارم. تا آخرش را خودتان بخوانید
دیگر…

شبکه های اجتماعی هم در نمونه های خیلی خطرناک تا یک کم خطرناک موجود می
باشند. اما نمونه بی خطرش هنوز به بازار نیامده است. معروف ترینش فیس بوک است که از همین جا اعلام میدارد که اینجانب در یک حرکت آکروباتیک آن را ترک کرده و در این زمینه موفق بوده ام. فرندفا هم هست که  به نظر من بی خطر است و تنها خطرش همان اعتیاد است و بس. جانم برایتان بگوید که من باب اعتیاد سخن بسیار است. همین بلاگفای خودمان دقت کرده اید چه بنیادافکن است؟؟ (دقت کن: دقت کرده اید!!) 

اصن این گوگل، دشمن زمان است، به فنا می دهدش. اخر خدمات یکی، دوتا، سه تا چه خبر است گوگل؟ گوگل ریدر  یا همان گودر، گوگل باز، گوگل پلاس، گوگل تاک و … .

پیشنهادات:

اگر خیلی درسخوان هستید، اگر به وقتتان، زندگی تان، عمرتان، جوانی تان
توجه میکنید، برحزر باشید از شبکه های اجتماعی. من را به شما نصیحت.

پانوشت: از توییتر و فرند فید و غیره چیزی نمیگویم که تبلیغ نشود برایشان.

حالا تو بگو برایم. از شبکه های اجتماعی که در انها عضو هستی. از خطرات و حرفهایی که شنیدی و ارزش شنیدن دارند. بگو…

عکس نوشت: میدانم که عکس هیچ ربطی به پست ندارد اما تا پایان ماه مبارک چیزی نمانده. صبر داشته باش.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

فرانسوی ها چگونه صحبت میکنند؟؟

روزی از روزها و در روزهای سخت امتحانات داشتم فرانسه می خوندم که به این جمله رسیدم:

Il va rester a Leyon un peu plus une samine

کنار این جمله، ترجمه ای را که استاد گفته بود را نوشته بودم:

«او در لیوان می ماند، کمی بیشتر از یک هفته.»

هر چی میخوندم نمی فهمیدم چی میگه.

هم اکنون توجه شما را به تفکرات اینجانب در آن لحظه جلب میکنم: نگاه، فرانسوی ها چه جمله هایی دارن. این چقدر مسخره است! اصلاً چرا اینطوری حرف می زنن.

کمی دقت کردم.(دقت کن: کمی!). نوشته بودم: او در لیون می ماند، کمی بیشتر از یک هفته. اینو میگم که شماها هم بدونید: لیون با لیوان فرق میکنه!

پانوشت:

لیون شهری در کشور فرانسه است که در تقریباً در تمام درسهای کتابمان اسمش آمده بود.

تو رویت نگاه نمی کنم اگه بهم خندیده باشی.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

اندر احوالات یک دوست خوب در آخرالزمان!

یکی از دوستام هست، همیشه تک میزنه یا اس میده که کار خیلی مهمی دارم، شارژ ندارم، بزنگ.

تماس میگیرم. میبینم با آموزش یا گروه  مشکل داره و به جای اینکه از آنها بپرسه میاد ازمن میپرسه که باید چیکار کنه! همیشه بیش از نیم ساعت صحبت میکنه. اول همه جمله هاش اسمم رو میاره و آخر همه جمله هاش میگه: فهمیدی؟؟

زندگی ما داریم؟؟

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…