فردا امتحان جورج یول رو دارم. الان هی یکی میزنم تو سر خودم دوتا تو سر کتاب.
هر چی میخونم تمومی نداره. نمیدونم چرا دانشگاه اینطوریه. استاد دهان مبارک رو که
باز میکنه که درس بده، هنوز هیچ آوایی از
دهان مبارک خارج نشده ولی ۵۰ صفحه درس داده. اصلاً تعجب نکنید. این یه چیز عادیه.
همینطوری میشه که شب امتحان ، فکر میکنی که اشتباه میبینی. خیلی راحت باید ۵۶۰
صفحه رو بخونی. حدود ۲۴۰ صفحه کتاب رو و ۳۲۰ صفحه راهنما رو. خدا خیر بده اونی رو
که راهنما نوشت برا این کتاب خوشکل. نمیدونید که مترجم های باحال را چقدر دوس
دارم. اونا کسانی هستن که خودشون زجر کشیدن تا تحصیلات عالیه شون رو به پایان
رسوندن و حالا دارن زکات علمشون رو میدن و به بشریت خدمت میکنن. از بعضی از این
مترجم ها خواهشمند هستیم که یه ترجمه هم برا
mosaic2 دست و پا کنید. آخه فکر کنم می افتم و ترم بعد دوباره
گریبان گیرم هست. البته استاد گفته که دیگه این کتاب رو معرفی نمی کنه. چون خبرش
رسیده که راهنماش داره درمیاد و استاد به دنبال کتاب های up-to-date و
کتابهای بدون راهنما هستش.
۲۹ روز دیگه تولدمه. با هیجان خاصی
سررسیدم رو باز کردم که ببینم تولدم چند شنبه میشه، دیدم رحلت پیامبر و شهادت امام
صادقه. خیـــــــــلی ممنـــــــــــــــــــــون. حالا تا تولدمان هم خدا کریمه.
شاید فرجی شد و تقویم هجری جابجا شد و رحلت پیامبر به عقب بازگشت و
یا به جلو رفت. خدا رو چه دیدی.
تا حالا دو دفعهخواب دیدم که نگارش پیشرفته رو افتادم. تا سه نشه بازی
نشه. دفعه سوم به واقعیت میپیونده. ببین من اصلاً نمیخوام نق بزنم. نگارش پیشرفته هم
درس سختی نیست. پاراگراف نویسیه. استادش خیلی گیر میده. اون دفعه کلی خون دل خوردم
و یه پاراگراف خوشمل نوشتم براش. تو خط اول یه غلط املایی داشتم. بقیه اش رو
نخواند و رو کل پاراگراف خط کشید! خب میتونست نمره اش رو ازم کم کنه. اما این کار رو
نکرد. یه طور مرموزی نگاه کرد و منم سعی کردم که زیاد دور و ورش نپرم.
دیگه براتون
بگم که این روزا اینجا از زمستون خبری نیست. ما رسماً بخاری خونه مون رو خاموش
نمودیم. البته بنده شبها بخاری برقی اتاقم رو روشن میکنم. چون سردم میشه. (هنر
میکنم). اصلاً هم در مصرف برق صرفه جویی نمی کنیم.
الان هوا
کاملاً آفتابیه و هم اکنون که من در حال تایپیدن میباشم، صدای جیک جیک گنجشکها و
چهچهۀ بلبل ها و قناری ها می آید. هر از چندگاهی هم خروسی قوقولی قوقو مینماید. فکر
نکنید دروغ گفتم و همچنین فکر نکنید که ما در روستا زندگی میکنیم. نخیر؛ پرندگانی
که از شهر شما کوچ (فرار) کرده اند در شهر ما ماوا گزیده اند، حافظــــا…
ای خدا بازم
خودت هوای ما رو داشته باش…