اندر اعصاباتی خرابات!

میخوام این لپ تاپمو بکوبم تو دیوار. بعد مامان بیاد جمش کنه و بدازش تو سطل زباله. این چه وضعیه. با مشقت هرچه تمام تر، یک عدد ایمیل فرستادم. بعد امدم از تو گوشی ام آدرس رو چک کردم دیدم که اشتباه فرستادم به جای . ، _ رو گذاشته بودم
الان دوباره ان لاین شدم که ایمیل بزنم. نه یاهو باز میشه و نه جیمیل. آخه یکی نیست بگه پدر صلواتی، دو دقیقه پیش ازت استفاده کردم. چه مرگته؟
 آخه اوج بدبختی اینجاست که اسمس زدم که (مطلب مورد نظر ارسال شد!)
ببخشید من یه سوالی دارم. از چه زاویه ای بزنم تو  سر خودم؟؟؟

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

اندر نمایشگاهی با ۴۰ درصد تخفیف!

۞

یه نمایشگاه کتاب زدن واقع در نیوساید. ۴۰ درصد تخفیف داشت.
نمایشگاه جم و جوری بود. دو تا سالن بود  و
۷۰۰۰ عنوان کتاب. یکی از سالن ها خانوادگی بود و دیگری، کودک. از ۲۷ بهمن شروع شده
بود و امروز هم اختتامیه بود.

من همون روز اول رفتم و بازدید کردم. امروز هم با بابا رفتم.
بابا میخواست کتابهایی درباره مشروطیت و صفویه و اینا بخره. شاید هم شاهنامه. همون
روز اول، چندتا رو براش نشون کردم. امروز که رفتیم همشون به ملکوت اعلی پیوسته
بودن! امروز دیدم که سالن کودک تبدیل به نمایشگاه نقاشی کودک شده. اسباب بازیها و
کتابها که همگی به یغما برده شده بودن و بچه ها هم سخت مشغول نقاشی کشیدن بودن. از
در و دیوارش خونه  درخت نقاشی شده آویزون
بود.

۞۞

از روزهای جمعه متنفرم. مخصوصاً از غروب هاش. هر چی خودم رو
به در و دیوار می کوبم و هر چه تو خونه جیغ میزنم و سر به سر مامان میذارم و خودمو
برا بابا لوس میکنم که این غروب بگذره که نمیگذره! آمدم یه پست غم انگیزناک بزنم
که بلاگفا ارور داد و بهتون رحم کرد!!!

۞۞۞

دوستان، نیاز مبرم و مزمن به یه اسم مستعار ِ طنز دارم.
کلانتر باید تایید کنه. نظر بدین. پلیز و اسم پیشنهاد بدین. کانتر خودش میاد و
میخونه! لازم نیست خجالت بکشید. هر چی به ذهنتون رسید، بگید!!
منتظرماااااااااااا….

۞۞۞۞

راستی کلانتر!

من بیچاره که هر چی زنگ میزنم، اساماس می اندازم که افتخار
نمیدی. اون روز گفتی که حرفامو اینجا بزنم. حداقل سه بار اسمس زدم که این شمارۀ
ایسنا رو برام بفرست. جواب ندادی. صِدام میاد؟؟؟ واضحه؟؟ قطع و وصل که نمیشه؟؟؟
شمارۀ ایسنا رو میخوام. تا الان دیگه محلتش تموم شده. چرا همش منو سرکار میذاری؟؟
ها؟ ها؟ ها؟

۞۞۞۞۞

نظرتون درباره (کاتب الدوله) چیه؟ اسم خوبی میتونه باشه؟؟؟
کلانتر لطف کن و یک عدد جوابیه به بندۀ حقیر برسان. میدونم رئیس و سرت بسی شلوغه.
اما مگه چندتا…. (بی خیال!)

 

 پ ن:

ندارد


 بعدا نوشت:

  

تینا کاتب الملوک رو پیشنهاد داد!

ای خدا
بازم خودت هوای ما رو داشته باش….

اندر حالی به حولی در هوایی داغون!!!

 

سکانس داخلی/کلاس/ سکشن ۱۲ تا ۱۴/ ناهار نخورم/ نماز
نخوندم/

تا ساعت ۱۹ هم کلاس دارم

استاد نیومده. بچه ها دارن با هم حرف میزنن و اینا. کلاس
کوچیکه. معلومه که ادارۀ آموزش نمیدونسته که تعداد دانشجوها بیشتر از نیمکت هاست!
استاد حدود ۲۰ مین دیر آمده. یکی میگی:« من برم بپرسم؟ شاید استاد نمیخواد بیاد!»
اینو با یه خنده ای میگه که معلومه در انتهای ته دلش، قندی دارد آب میشود! او
میرود. و بر میگردد. قیافه اش کش آمده تقریباً. چند دقیقه بعد در کمال ناباوری
استاد میاد. به دوستم میگم:« ولی اصلاً حسش نیستااااا» خولاصه استاد میاد و دو
دقیقه که حرف میزنه (دقت کن: حرف میزنه. درس نداده هنوز) یکی از این کارمندای قسمت
نظافت و اینا، کله اش ره می آورد به اندرونی کلاس و می گوید:« استاد! هوا خیلی
خرابه! فرمانداری اعلام کرده و همه  جا
تعطیل شده.» بچه ها این شکلی میشوند:

حبه قند که هیچ، کله قند در دلم آب میشود. نه اینم کمه. در
دلم عروسی به پا میشود. نگاهی به بیرون می اندازم و مبینم که یه متر از یاط هم
معلوم نیست! حافظا!!!

–         
ما چطوری بریم خونه؟

–         
حالا یه جوری میریم دیگه. تو فرانسه رو دریاب که میخواستیم
بپیچونیمش.

–         
خودش پیچیده شد، رفت پی کارش….

ما گفتیم  که در
دلمان قند آب شد اما به گمانم در دل استاد کارخانۀ قند آب کنی به پا شد که با چنان
ذوق و شوقی کلاس را ترک گفت! 

پ ن:

یادتون نره  که
اسم  مستعار برام پیدا کنین.

یادتون نره که نظر بدین

یادتون نره که …. (بی خیال!)

ای خدا بازم خودت هوای
ما رو داشته باش…





Normal
۰




false
false
false

EN-US
X-NONE
AR-SA