معرفی برخی رجال سیاسی

این پست کاملاً سرقتی است و نمیدانم از کجا! شاید از ایران حامی دزدیده باشم!!!

احمدی نژاد:  
اگر باران بیاید سر تا پا گل می شود
از بس که خاکی است . تعطیلات را به شاه عبدالعظیم میرود. ساعت کاری از پنج و نیم
صبح تا بوق سگ (تازه بخش نامه کرده هیچ سگی حق ندارد زودتر از ۱ و ۲بامداد بوق
بزند.)

رفسنجانی:
نوح معاصر. درکتابهای خطی نام او آمده
است. دارای رفاقتی چندین ساله با عزرائیل. پدرپسته جهان. نسبت ایشان با سیاست
مانند نسبت علی دایی است با فوتبال : هر دو ول کن قضیه نیستند. ایشان معتقدند: پول
چرک کف دست دیگران است و همچنین معتقدند باید به جوانان فرصت داد ولی من نمی
دهم. از افتخارات ایشان افتتاح نیروگاهای ۱۰ درصد ساخت است.

لاریجانی :
پسر خاله افلاطون. برادرزاده سقراط.
تعالی دهنده فلسفه و از شاگردان نمونه بطلیموس. نوعی تریبون متحرک. رقیب اصلی فیدل
کاسترو درسخنرانی. کمتر از ۱۰سال در هیچ پستی نمی ماند. حتی شما ریاست مجلس عزیز. تنها یک
نفر ایشان را با لباس غیر از کت و شلوار دیده که از سرنوشت او هم اطلاعی در دست
نیست. کسی که اگر پا می داد وسط اذان هم پیام بازرگانی پخش می کرد. دارای مدرک
کارشناسی در ریاضی. دکترا در فلسفه. از فرماندهان نظامی دوران جنگ. رئیس سازمان صدا و سیما ، مجلس و…
پیدا کنید پرتقال فروش را.

مهندس موسوی:
صدای توپ . قیافه خوشگل . تپل …
.بخشید اشتباه گرفتم.
چوپان دروغگو .بیانیه سرخود. آماده
گرفتن و یا دادن انواع بیانیه در محل با چیز چیز رایگان دراسرع وقت. داماد لرستان
فرزند آذربایجان. زمین خورده انواع دانشجو و بچه قرتی. شوهر چیز ترین زن روشن چیز
ایرانی. او بعد از ماجرای کوی دانشگاه حتی برای دانشجوها گریه هم کرد و حتی تریپ
جیغ هم کشید.

کروبی:
شیخ . کدخدا. کشته و مرده وساطت و بزرگی کردن. بزرگترین توهین به
شورای نگهبان کاندیداتوری ایشان بوده است. کسی که پاجای پای منتظری خواهد گذاشت.
اهل اورکات و چت و…آره . شایعه سازیش ملس است(تجاوز و …) . ازمتخصصین امید
درمانی. کسی که همچنان امیدوار است در انتخابات حداقل او را نفر چهارم اعلام کنند.
بدین وسیله از تمامی کسانی که عذر شرعی و عقلی ندارند درخواست می شود از ایشان
حمایت کرده و خانواده را از نگرانی دربیاورد.

ولایتی :
آرام. آنتی استرس. ازگونه استامینوفن ها. غیب گو. گویند از شاگردان
نوستراداموس بوده است. هر اتفاقی را بعد از به وقوع پیوستن پیش بینی می کند.
ازمصادیق جمله: کسی که تا آخرین قطره خون سازش می کند. جهت انبساط خاطر عرض شودکه
ایشان معتقدند افتخار آفرین بوده اند.

توکلی :
ایستاده با مشت. انتقاد دوپا. داد و
جهش یافته . معتقد به سیاست لگد از پایین ، کف گرگی از بالا. از هر کسی که با هر
چیزی موافق یا مخالف باشد انتقاد می کند. کارگردان فیلمهای گریه دار و هندی. بازی
مورد علاقه او بازی با احساسات مردم است. ازکودکی نامزد انتخابات ریاست جمهوری
بوده . کلاً‌ پشت کارش خوب است . درتمام عمر دوم بوده (دو دوره انتخابات ریاست
جمهوری و دو دوره مجلس، لابد فرزند دوم خانواده نیز هست.)

قالیباف :
تریپ قهوه ای . دیروز سردار امروز مک
کوئین(کفش نوک تیزت رو بخورم سردار.) نماینده هاشمی در آبادگران . کسی که فکر می
کند ساده زیستی را با زانتیا و چپ را با راست جمع کند.

محسن رضایی :
گردان تک نفره . از فامیل های رضازاده
اینا . شایان ذکر است خرازی از شاگردان تیزهوش کلاس خنده ایشان است .

حسن روحانی :
نامی که می شناسید و به آن اعتماد
ندارید . آنتی احمدی نژاد. او معتقد است مذاکره برای انسان از نان شب هم واجب تر
است . کاشف اروپا . حافظ منافع ملی اروپا در ایران .

مهدی هاشمی :
غیرقانونی . دم شیر . تعطیلات آخر هفته ممکنه بیاد ایران . از تفریحات سالم
ایشان ……….. است
. بدینوسیله از کلیه کلاهبرداران و جاعلان و جاسوسان مقیم مرکز دعوت بعمل می آید
حمایت خود را از ایشان اعلام نمایند

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش….

 

اندر احوالات یک منزوی تمام عیار!

اوبی جون!

همه میدونن که چقدر تو مظلوم و بد بختی. دیگه لازم نبود که منم بیام و بگم اما خودت که نمی ذاری. این چه حرفی بود زدی؟ دیگه داریم خیلی اذیتت میکنیم؟ آره، میدونم. کار بدی کردیم که حرصتون رو در آوردیم. منظورم حرص تو نبود. حرص صهیون ها. شهید بهشتی رو که میشناسی. نمی شناسی؟ همون که گفته «از ما عصبانی باشید و در عصبانیت خود بمیرید» راست گفته به جون تو! یادت اومد دیگه؟

خیلی رئیس جونت(صهیون ها) ناراحته که ما روز ملی هسته ای داریم. خودش به من گفت به جون ننه ات! در گوش من گفت. که داره می ترکه. صداش ترکیدنش اومد، از زبون تو اومد.

اوبی جون!

هر کاری دوس دارید انجام بدین. ما بهتون اختیار تام میدیم. به ایران حمله کنید. اما من یه سوالی دارم. ببخشیدا … اما چرا موقعی که داشتی، ادای سخنران ها رو در می آوردی چرا دماغت دراز و دراز تر می شد؟ و از همون اولین باری که دیدمت یه سوال برام بوجود اومده، چرا انقدر گوشات درازه؟

ما که بر و بچ نسل سومیم و چهارم و یا شاید پنجمیم، کلینتون رو خوب یادمون نمی آید، اما بوش رو یادمه، روز ۲۲ بهمن می گفتیم: مرگ بر بوش… مرگ بر بوش… بوش، موش، موش

چون واقعاً احساس نمی کردم که از خودش اراده ای داشته باشه. و نداشت. مسلماً نداشت. حالا یه سوال دیگه هم دارم(ببخشید که انقدر سوال برام بوجود می آید. آخه ما اینطوری بزرگ شدیم که همه چیز رو بپرسیم تا بدونیم) با این اوصاف که همۀ عالم و آدم، از این همه بی اختیاری بوش خبر داشتن  مطمئن بودن که یه بازیچه بیشتر نیست، تو دیگه چرا؟؟ تو که هنوز نیومده بودی و هنوز نتونسته بودی بوی دهانت رو که همۀ عالم فهمیده بودن، بوی شیره از بین ببری، جایزۀ صلح نوبل گرفتی و حتی خودت هم نمیدونی که چی شد! و چرا شد! و چگونه انتخاب شدی! اما مهم این بود که باید درازی گوشهایت را به رخ همگان و همۀ جهانیان می کشیدند.

راستی، دلم میخواد جوابت رو بدم. منزوی خودتی و هفت جد و آبادت و مردم کشورت که پایین ترین سطح اطلاعات عمومی رو در جهان و منزوی ترین رئیس جمهور دنیا رو دارن! منزوی تویی که تا بوده، وزیر  امور خارجه تون زن بوده تا بتونید بقیۀ وزرای امور خارجۀ دنیا رو … (استغفرالله! داشتم می گفتما!) منزوی تویی که معنی منزوی رو نمی دونی چون ما رو منزوی میدونی. منزوی تویی که درازی گوشهات رو بزودی در گینس ثبت میکنن و خودت هم که هیچی نَوَفهمی! منزوی تویی که دور و ورت پر از هندونه شده و نگاهی هم نمی اندازی. یک پیشنهاد دارم. برو گوشهات رو جراحی پلاستیک کن. خیلی تابلون! خیلی تابلوه که بازیچه ای و خوش به حال اونا که تو بازیچه شون هستی که خووووب هم بازی میکنی.

راستی یک سوال و آخرین سوال اینکه، آیا به حقیقت در واژگان شما، معنی منزوی این است؟؟ اگر ما منزوی هستیم، خودِ تو چه هستی؟؟

اوبی جون!

ما نمی ترسیم. ما ترس هامون رو بیختیم و الکِمان را آبیختیم. ما دلمان قرص است. ما آینده مان روشن است. هر چند امام زمان مان را نمی بینیم اما به ظهورش و به حضورش ایمان داریم. هر چند دلمان کوچک است ولی همان دل کوچکمان آسمانی است.

اوباما، یک پیشنهاد دارم. برو بمیر! که حتی ارزش نداشتی که یک پست بهتر و کوبنده تر بنویسم

 

پا نوشت:

خبرگزاری فارس: رئیس‌جمهوری آمریکا در ادامه سیاست‌های خصمانه این کشور در مقابل ایران تأکید کرد که طبق راهبرد جدید هسته‌ای آمریکا، واشنگتن متعهد می‌شود حتی در صورت حمله بیولوژیکی به وی از سلاح هسته‌ای استفاده نکند، اما امنیت کشورهای منزوی چون کره شمالی و ایران را تضمین نمی‌کند!!

 

این یک دعوت رسمی از سوی رامین بود  و این یک حرکت وبلاگی است. بسم الله…

کاریکاتورها رو  از زینب السادات  دزدیدم!!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

«د ی د ا ر»

هنوز  سر حال نیومدم
اما اتفاقی که افتاد رو نتونستم نیام و ننویسم.

دوستم که اسمس زد و خبرش رو داد. از بی حالی در اومدم. یاد
اون اسمسه افتادم (بنازم حُسن نیکویت عجب یادی ز 
ما کردی/ در این کاشانه می مُردم زتنهایی و دلتنگی/ فضای تنگ قلبم را زمین
تا آسمان کردی)

 رو به سمت کربلا
کردم و دعا کردم. گفتم که  میخوام ببینمیش.
همین.

صبح راهی شدم. تمام وجودم مملو از انرژی بود. سر از پا
نمیشناختم. اولین بار بود که میخواستم ببینمش. هر چند تا حالا به یادمان عملیات
فتح المبین هم نرفته بودم. با داداشم رفته بودم 
ولی با ندا همراه شدم.  جای پارک
گیرمون نیومده بود. ۶ کیلومتر پیاده رفتیم. دوبار تفتیش شدیم. به دستکش هام گیر دادن.
انگشتم رو فشار می داد و میگفت: «این سفته! چیه؟» منم جواب دادم: «انگشته!» شهدا
رو زیارت کردم. و رفتم و به جمعیت پیوستم. جمعیت موج میزد. فقط ۲۳ تا اتوبوس از
خراسان اومده بود. راهیان نور بودن. کسی نمیدونست که قرار بوده آقا بیاد، خودم هم
دیشب ساعت ۱ خبر دار شده بودم.«این همه لشکر آمده/ به عشق رهبر آمده» دلم پَر می زد
«خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست»

یه دفعه جمعیت شور گرفت. آقا آمده بود. وقتی که از بین
جمعیت دیدمش، بی اختیار اشکم سرازیر شد. اگه کسی برام تعریف میکرد، باور نمیکردم.
اصلاً باور نمیکردم که کسی بتونه این همه نورانی باشه. کمی که آروم گرفتم، به
اطرافم نگاه کردم. ندا با صدای بلند  گریه
میکرد. همۀ اطرافیانم غرق گریه بودن. نور آقا، نوارنیت روحشون که در چهره شون به
وضوح قابل دیدن بود، همه رو تحت تاثیر قرار داده بود. « دست خدا بر سر ما/ خامنه ای
رهبر ما»

آقا از روزهای تلخ جنگ گفت که ما ندیدیم و به ما گفت که اگر
ما اون روزها بودیم، حتماً در جنگ شرکت میکردیم. همانطور که الان در جنگ نرم شرکت
کردیم و دشمن رو ناکام گذاشتیم. اما جنگ تموم نشده و ما باید کار و همت رو مضاعف
کنیم…

و آقا رفت. دلم رو برده بود. براش دست تکون دادم. وقتی پشت
سر ندا داشتم میرفتم، به اسمس تبریک عید فکر میکردم:

ما پیام عید رهبر را چو
مُصحف میکنیم     مثل دستورالعمل همواره
مصرف میکنیم

      

کوری چشم سران فتنه و بیگانگان         چشم آقا، کار و همت را مضاعف میکنیم

 

پانوشت:

عنوان رو هم طبق یک اسمس انتخاب کردم که میگه: (می نویسم «د
ی د ا ر» تو اگر با من و دلتنگ منی، یک به یک فاصله ها را بردار…)

موقع برگشت هم ۶ کیلومتر پیاده برگشتیم. هوا خیلی گرم بود.
اما مگه دل این حرفا حالیش بود؟

لینک های مربوط:

متن
سخنرانی   

حاشیه
های   د ی د ا ر

توضیحات «د ی د ا ر»

و چند عکس از «د ی د ا ر»: +   +  +  +  +  +  +   +

این لینک ها هم پر از عکس هستند:  *   * *

و دو تا عکس هوایی از پیاده رویمان:  +  + 

 

ای خدا بازم
خودت هوای ما رو داشته باش…

همچنان زنده ام.

دیروز به هویزه رفتم. حالم خیلی بهتر شد اما با اتفاقات عجیب و غریبی که این روزها افتاد بالاخره تصمیمم را گرفتم. بی مقدمه بگویم: برای مدتی ( که امیدورام طولانی باشد) به نت نخواهم آمد. به هیچ چیز و هیچ کس وابستگی ای ندارم (قبلاً داشتم و حالا دیگر ندارم) فقط یک بدهکاری به یک نفر دارم که قرارمان برای ۲۰ فروردین است. ایشالا اون که تموم بشه دیگه منم رفتنی میشم. نمیگم که میرم و هیچ وقت نمیام. قول میدم که برگردم. به استراحت نیاز دارم. ازم نخواین که بیام و ازم نخواین که برگردم. بذارین تو حال خودم باشم. مطمئن باشین وقتی که برمیگردم با یه دنیا انرژی میام (مث قبلاً)

ببخشید که کامنتهای پست قبل بدون جواب موند. همه رو خوندم و مث همیشه کامنت های خصوصی بیشتر از عمومی ها بودن.

عنوانی به ذهنم نرسید و پست هم بدون عنوان موند.

میرم هرچند که دلم براتون تنگ میشه

ای خدا بازم خوت هوای ما رو داشته باش…

اندر احوالات خوابشو ببینی!

دیدین وقتی آدم نمیتونه به یه چیزی برسه، بهش میگن:« خوابشو ببینی!» حالا شده قصۀ من! دیروز قرار بود بریم هویزه. برادرزاده ام مریض شد و نرفتیم. امروز قرار بود بریم که باز هم نشد. اما بشنوید از اینکه دیشب خواب دیدم که رفتم هویزه!!!

(چیه؟؟ چرا اینطوری نگاه میکنی؟؟! خوابه… دست خودم نیست که…)

 

 

بهار که میاد، نمیدونم من  به شهد گلها حساسیت دارم (حالا چقدر هم تو اهواز شهد گل هست و بهااااااار… اصلاً از این خبرا نیست!) نمیدونم، اما کلاً می افتم تو سرازیری. حالم گرفته میشه و میرم تو لاک خودم. میام پست هاتون رو میخونم، اما حسش نیست که نظر بدم و اعلام موجودیت کنم.

 

 

به کوری چشم دشمنان زنده ام! البته فقط نشانه های حیات رو به دوش میکشم. (نشانه های حیات رو که دیگه میدونید چی. نمیدونید؟ اینم خودم باید بگم؟ اون وقت میگید پست طولانی شد! نشانه های حیات شامل: تنفس، تپش قلب، داشتن فشار خون و غیره می باشد)

درسته که میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست و بازهم من زیاد شنیدم که میگن اولِ سال هر کاری انجام بدی تا آخر سال همون کار رو انجام میدی. اما راستش رو بخواین، من زیاد قبول ندارم این حرف رو. آخه… سال ۸۷ که به سال۸۸ داشت تحویل می شد، اینجانب در بدترین حالت ممکن به سر می بردم! (جزئیات رو نمیگم، شرمده اخلاق ورزشیتون!) اما خدا رو شکر… سال خوبی بود.

 

انتها نوشت:

ندارد

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…