میوه‌های خوشمزه تابستان

واقعاً کسی هست که نخواد از این هندوانه خوشمزه بخوره؟؟
واقعاً کسی هست که نخواد از این هندوانه خوشمزه بخوره؟؟

تابستونای اهواز فوق العاده داغه. اگه تجربه نکرده باشید اصلاً نمی دونید که دارم چی میگم. ولی من تابستون رو با همه گرمایی که داره، دوست دارم. اون هم به خاطر میوه های شیرین، آبدار و خوشمزه ای که داره. مثلاً بهار با همه قشنگیش هیچ میوه خوشمزه ای نداره (داره؟).

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

چادر من!

siadUU_535
چادر من پشتوانه ایدئولوژیک دارد!

 

پرسید: چرا چادر میزنی؟

گفتم: یک دلیل می آورم که کافی باشد. آنها که بدحجابند و مدگرا، تیپ های فشن می‌زنند، هیچ ایدئولوژی برای کارشان ندارند. هیچ پشتوانه فکری، منطقی و عقلی برای کارشون ندارند. چادری ها دارند. همه‌شان نه. آن اصلی‌هایشان.‌ برای حجابشان هزار برهان و دلیل منطقی دارند. دین، خانواده، جامعه، قانون، عرف و شرع، حیا و عفاف.

جهت خالی نبودنن عریضه: همه می دانند که بدحجابی، بی بند و باری را به همراه می‌آورد. بنیان خانواده را تضعیف می‌کند. پای بدبینی و بی اعتمادی را به خانواده باز می‌کند. همه می دانند ولی کیه که عمل کنه؟؟!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

خود کم بینی یا خودبزرگ بینی مزمن

download (3)
خود بزرگ بینی یا خود کم بینی؟؟! کدامیک؟؟

 

داشتم تلفنی با کلانتر صحبت می‌کردم. حرف کشیده شد به آدم‌هایی که دور و برمون زندگی می‌کنن. کلانتر یه نظریه داد. گفت: من واقعاً به این نتیجه رسیدم که

آدم‌ها به دو دسته عمده تقسیم میشن. اونایی که دچار خود کم بینی هستن و طرف مقابل اونایی که دچار خود بزرگ بینی مزمن هستن. این وسط آدمهای نرمال بسیار تعدادشون کمه!

 

شما این نظریه رو تایید میکنید یا ردش می کنید؟

جهت خالی نبودن عریضه:

۱٫ من به شدت باهاش موافقم. شونصدتا هم شاهد مثال دارم. مثلاً اونایی که دچار خود بزرگ بینی مزمن هستن، همینایی که اسمشون رو به زور می شنیدیم و اومدن کاندایدای ریاست جمهوری شدن.

۲٫ دوستان قدیمی، کلانتر رو که یادتون میاد؟؟ رفیق گرمابه و گلستانم بود؟؟ (دقت کن: بود!)

۳٫ و اینجا بروید و مرا از یاد نبرید!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

۲۶۸۶

بعد از پست زیر، دو تا پست دیگه زدم. اما بدلیل پاره ای از مشکلات. حذف شدن. نظرات دوست داشتنی دوستام هم بعضی هاشون حذف شدن. حالا میام و مینویسم دوباره! نگاه به سوی افق…

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

با خشونت هرگز

سخت آشفته و غمگین بودم

 به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم میگیرند

درس ومشق خود را…

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

 و نخندم اصلا

تا بترسند از من

و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم…

 چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !


اولی کامل بود،


دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم…


سومی می لرزید…

خوب، گیر آوردم !!!

صید در دام افتاد

و به چنگ آمد زود…

دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا

همچنان می لرزید…

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”

” ما نوشتیم آقا ”


بازکن دستت را…

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم

ناله سختی کرد…

گوشه ی صورت او قرمز شد

هق هقی کردو سپس ساکت شد…

همچنان می گریید…

مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله


ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……


گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن


چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم

جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید …..


صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می آیند…


خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من

تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید


سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”


گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خدا

وقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است

درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….


چشمم افتاد به چشم کودک…

غرق اندوه و تاثرگشتم


منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر ….


من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم


عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….

او به من یاد بداد  درس زیبایی را…

که به هنگامه ی خشم

نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی

***

یا چرا اصلا من
عصبانی باشم

با محبت شاید،
گرهی بگشایم


با خشونت هرگز…

          با خشونت هرگز…

                   با خشونت هرگز…

 

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…