خسته نباشی!

طرف اومده خونمون. خانوم کوچیک رو بغل کرده. گریه میکرد. تکونش داد. آروم شد. با یه حالت تعجب زیاد  و حالت کشف یه چیز مهم میگه: تکونش میدم ساکت میشه!!!!

پانوشت:

یکی نیست بگه اگه نعمت تکان دادن وجود نداشت که ما تا حالا به فنا رفته بودیم.

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

نعمت الهی

یکی از بزرگترین نعمت های الهی بغل کردن است.
خانم کوچیک را که بغل میکنم دیگه هیچی از خدا نمیخوام.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

واقعیات فرزندپروری

یا
آیا بچه داری واقعا کار سختی است؟

قبل از اینکه خانوم کوچیک بدنیا بیاد، هر کسی هر قصه وحشتناکی از بچه داری بلد بود واسم تعریف کرد. منم تحت تاثیر محیط انقدر ترسیده بودم که نگو. با خودم فکر میکردم که اصلا من میتونم یه بچه رو نگه دارم. بعد هم خودم رو دلداری میدادم که خدا بزرگه. بعدتر هم واسه خودم دعا میکردم که خدایا بیشتر از تونایی ام کاری رو به عهده ام نذار، من نمی تونم. و از این دست مظلوم نمایی ها.
خولاصه بعد از اینکه خانوم کوچیک بدنیا امد، همون اولش و  تو بیمارستان من فهمیدم که الکی ترسیده بودم. این بنده خدا تو اوج گریه هاش وقتی من بغلش میکنم آروم میشه. شیر بر هر دردی دواست. بغل مایه آرامش است. تکان دادن رو که دیگه نگو.
نی نی انقدر کوچک و مظلوم است که هیچ شباهتی به آن غولی که دیگران از او ساختند، ندارد. درست است که گریه میکند اما اگر گریه نکند کسی به او شیر میدهد؟ یا حتی فکری به حال دل دردش میکند؟؟ یا حتی تر پوشکش را عوض میکنند؟؟؟ نه. هرگز. مگر اینکه دلشان به رحم بیاید و از این موجود کوچک و ضعیف دستگیری کنند.
رابطه مادر و نورسیده بسیار عمیق است. مثلا شبی نورسیده ممکن است گریه کند و فقط بخواهد در آغوش یا کنار مادرش بخوابد. یا یک مثلا دیگر اینکه، ممکن است یک لحظه بیدار شود و فقط چون مادر را در کنار خود نمیبیند گریههکند و با دیدنش ساکت شده و به خواب شیرین فرو رود. این حس غریزی و طبیعی حمایت خواهی و حمایت کنندگی بین مادر و فرزند بسیار دلچسب است.
نکته کنکوری: من فکر میکردم وقتی نی نی بدنیا بیاد باید با تمام علایقم خداحافظی کنم. مثلا دیگه نمیتونم وبگردی کنم. یا حتی خیال اینکه اینجا رو آپ کنم رو هم از ذهنم بیرون کرده بودم. داشتم رو خودم کار میکردم که از مطالعه نکردن نارحت نباشم، به همین دلیل در هفته های آخر با سرعت هرچه تمام تر کتابهایی را که دوست داشتم و سر صف مانده بودند را خواندم تا وجدانم آسوده گردد. بهم میگفتن که با بچه نمیشه بیرون رفت. کی گفته نمیشه؟ خوب هم میشه. فقط باید برنامه ریزی بشه. مثلا خرید چند ساعته و پاساژگردی تعطیل میشه با بچه. اما دنیا که به آخر نمیرسه. من با خانوم کوچیک مسافرت نرفتم اما فکر نکنم که خیلی سخت باشه. کلا زندگی با بچه تغییر میکنه و گرنه سخت نمیشه. اتفاقا منظم میشه و برنامه ریزی شده. یادگرفتم از وقتم بهتر استفاده کنم.
این بود انشای من.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

اجر شیر دادن

چند سال پیش (در دوران خوش خیالی تجرد) یه روایتی خونده بودم درباره اجر شیر دادن. الان دقیق یادم نمیاد. مثلا نوشته بود برای هر یه بار مکیدن یه حج یا یه بار شهادت یا ازاد کردن بنده. (دقت کن: برای هر یک بار مکیدن!). یه همچین چیزی بود اجرش. الان خاطرم نیست. بعد وقتی من اون روایت رو خوندم، چون خوش خیال و اندکی خام بودم، با خود گفتم: چهههه خبرههههه! چه ثواب کیلویی میدن واسه شیر دادن! مگه چکار میکنن؟؟! در آخر هم نتیجه گرفتم که احتمالا روایت موثق نیست :دی
الان به اون روایت فکر میکنم که اگه برای هر بار مکیدن اجر شهید بدن، من راضی میشم. چون دارم روزی صدبار عملا میمیرم و زنده میشم. چون کلی دارم رو خودم کار فرهنگی میکنم که فکر شیر خشک رو از سرم بیرون کنم. چون شیر دادن دردسرش از اون چیزی که فکر میکردم، خیلی بیشتره. (دقت کن: خیلی!). واسه همین شیر مادر انقدر مهمه که  مادرها شیرشون رو حلال می کنند (یا نمی کنند) به بچه هایشان. کلا شیر چیز خوبی است. چشمها را باید شست. خدا را میتوان دید که رزق کودکان کوچک را نزد مادرانشان قرار داده.

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…