امسال ۲۸ساله می شوم. وقتی به سی سالگی فکر میکنم استرس میگیرم. انگار زیاد است.
چند روز پیش کرم های مربوط به افتادگی پوست رو سرچ کردم. دوست داشتم کسی منو در این حالت نبینه. زیادی جاافتاده شده ام!!!
امسال چهارسال است که تولدم را در کنار آقای همسر سر می کنم.و البته بیست روزی است که هدیه ام را داد. همین :دی گوشی که الان دارم باهاش اینا رو براتون می نویسم
امسال اولین سالی است که دو قند عسل در خانه دارم. چقدر دوستشان دارم این دلبرهای کوچک را. این ساداتِ خندان را. نگاهشان می کنم، فقط نگاه و پر از لذت میشوم. خدا حفظتان کند مادر!
دلم می خواست، برای روز تولدم عاشقانه ای بنویسم برای همسر. اما دیدم ایشون که وبلاگمو نمی خونن،پس منصرف شدم :زبان
خولاصه بهمن آمد و من دیدم که زندگیام جریان دارد. زیباست، آرام است. دلنشین است. این جریانِ زندگی را دوست دارم.