خواب دیدم…

خواب دیدم که ظهر است و رفتیم حضرت معصومه و در شلوغی اطراف حرم که هر کسی بدنبال سایه است, آفتاب عجیب می سوزاند و می تابد. یک دفعه نور آفتاب بدون اینکه ابری در آسمان باشد, حالت مه گرفته و ابری شد و بدون اینکه شدت نور و گرمایش اذیت کننده باشد, نورش چندین برابر شد, حتا حالتش مربع شکل شد.
صدای تکبیر و لبیک مردم به هوا خواست. همه سرپا بودند و تکبیر می گفتند.
این نشانه بود. مهدی (عج) ظهور کرده بود.

پانوشت: وقتی از خواب بیدار شدم, خیلی حس خوبی داشتم. ان شالله که بزودی روز دل انگیز ظهورش رو ببینیم. صلوات!

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دنیای وبلاگ نویسی

image

یا حتا یه وبلاگ نویس هایی پیدا میشن مث شف طیبه که تو کار آشپزی هستن, یه اسمهایی برای غذاهاشون میذارن, آدم میترسه اون مطلب رو که باز کرد, گوشی (یا لپ تاپ) منفجر بشه!

پانوشت:
مثلا من کلی رو خودم کار فرهنگی کردم تا ” مک اند چیز با سس گوشت” رو باز کردم! بعد دیدم همون ماکارونیه خودمونه! :دی

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

خرابی بلاگفا

وقتی که متوجه شدم که بلاگفا به مدت یک ماه و نیم خراب بوده و حالا هم که درست شده, بایگانی مطالب پریده, از اینکه در این مکان سکنی گزیدم بسیار خوشحال و خرسندتر شدم!  : مغرور

(چه معنی داره که دسترنج چند ماه یا چند سال آدم بپره؟)

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

رمضان نوشت. افطاری

روزایی که سحری از جایی (از عالم غیب!) می رسد و افطاری هم دعوتیم, جز ایام الله هستند.
با این شرایط یک ماه که سهله, من حاضرم تمام سال روزه باشم!!!! :مغرور

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

رمضان نوشت. سحری!

یعنی به این نتیجه رسیدم که اگر در موقعیتی بودم که قرار بود به تنهایی روزه بگیرم, هرگز سحری نمی خوردم! تا این حد!!!!

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…