حاشیه‌های آرزوانه

مقدمه: در چندتا مهمانی، برای اینکه حوصله مون سر نره، اسم فامیل بازی کردیم. دخترخاله‌ی همسر اسم هر حیوانی که‌ نوشته بود، برای اشیا همان خیوان را مینوشت پلاستیکی. مثلا روباه پلاستیکی. کلاغ پلاستیکی. نهنگ پلاستیکی و … . سر یه سرش می‌گذاشتیم و می‌گفتیم: هر چی بود یه پ بذار کنارش و تمام. برای اشیا اصلاً فکر نکن.

image

امشب نشسته بودیم و تلویزیون می‌دیدیم. فیلم دوئل. با کیفیت اچ دی. بسیار متفاوت بود.

خیلی بی مقدمه به آقای همسر گفتم: راستی اسم وبلاگم را عوض کردم.
همسر بدون اینکه تعجب کند، یا سرش را بیاورد بالا و نگاهم کند، گفت: حالا چی گذاشتی؟
گفتم: آرزوانه
گفت: تو هم مثل دخترخالم شدی که همه حیوانها رو پلاستیکی می‌نوشت! هر چی خواستی بسازی یه -انه بذار کنارش و‌تمام!… نرگسانه، زندگانه، همسرانه، مادرانه، خواهرانه [دسته بندی وبلاگم]…

همچنان سرش پایین بود.

ندید که یک متر کش آمدم :|

آرزوانه

دیشب یک دفعه از اسم پخموله بانو خسته شدم. یک‌هوووووو…

سریع تصمیم گرفتم اسم وبلاگمو عوض کنم!
زین پس با نام جدید آرزوانه در خدمت شماییم.

حمایت شما، سرمایه‌ی ماست‌… :مغرور

فیلم دیدیم

حس می‌کردیم برای پر کردن اوقات فراغتمون نیاز به یه چیزی داریم. فیلم انتخاب کردیم‌. اولین باره که داریم اینکارو ‌می‌کنیم. هرگز فیلم دیدن رو دوست نداشتم. اما الان دارم. این روزا دانلود کردیم، خریدیم، قرض گرفتیم و مشتری کلوپ ها شدیم :)
امشب فیلم جولی و جولیا رو دیدیم. یه قسمتش جولی داشت غذا درست می‌کرد، غذا از دستش افتاد و ریخت کف آشپزخونه، همینجور که داشت از روی سرامیکا جمعش می‌کرد و من و‌همسر شدیدا‍ً داشتیم می‌خندیدیم، یدفعه گفتم: خیلی باهاش همزات پنداری می‌کنم. شبیه به منه؟ همسر گفت: نه زیاد.
بعد جولی اعصابش خراب شد. چمباتمه زد و تکیه داد و شروع کرد گریه کردن. حس می‌کردم این خودِ خودمم!!
همسرم بازم می گفت: نه.‌
تا اینکه جولی کف آشپزخونه، دراز کشید.
من و همسر قهقهه می‌زدیم!! همسر می‌گفت: این خودتییییییی!!!!!!!

دقیقاً من بودم.‌وقتی تموم میشم و‌کف آشپزخونه دراز می‌کشم و گریه می‌کنم تا همسر بیاد جمم کنه و ‌ببره!! :خنده