بچه هم بچه های قدیم…

اون موقع که دبستان می رفتم. تایم مخالف ما پسرونه بود. ناظمشون بقالیه محلمون بود. هر بار من میرفتم بقالی تا قاقا لی لی بخرم، کلی ازم تعریف میکرد و آخرش هم میگفت: درد و بلاتون (منظورش دخترا بود) بخوره تو سر این پسرا!!! 

بیچاره حسابی اعصاباتش، خرابات بود، از دست پسرا. ما هیچ وقت پسرهای مدرسه مون رو نمی دیدیم ؛ الا آخر سال که میشد و امتحانامون با هم بود!!! یادمه که همون بقال محلمون یه چوب تو دستش بود و پسرا هم فراااااااااااااااااار… …. چقدر بچه های بدی بودن که نمی رفتن سر کلاس بشینن و امتحان بدن و ۲۰ بگیرن! ما که میخواستیم بریم سر کلاس ناظممون ( که اسمش رو به یاد نمیارم، اما براش ۲آ میکنم که خدا یار و یاورش باشه!) دم در سالن می ایستاد و ما رو می بوسید و تو سرمون دست می کشید و برامون آرزوی موفقیت میکرد. و پسرا توی حیاط از بس لجشون میگرفت ما رو مسخره می کردن!اونا اصلا چشم دیدن ما رو نداشتن …در همچنین مواردی باید بگن: تفاوت را احساس کنید…

 

***   

چند وقت پیش دوباره راهم به سمت همون دبستان کج شد. آخ که چقدر دلم تنگه… برا کوچه هایی که میدونی از سر کوچه تا ته کوچه کی زندگی میکنه و چندتا بچه داره و آمار همۀ بچه هاشون رو داری که کجا درس میخونن یا اینکه پدر و مادره کجا کار میکنن…. دلم تنگه، برا بازیهای بعد از ظهر توی کوچه… دلم تنگه، واسه کوچه مون که خیابون اصلی بود  و اصلا کوچه نبود… دلم تنگه واسه همون ۱۱۸ تا خونه ای که توی کوچه مون بود… الان همۀ اون خونه ها شدن آپارتمان یا به قول خودشون مجتمع… ۱۱۸ * ۲۰ میشه چند؟ الان چندتا خانواده اونجا زندگی میکنن؟ خدا میدونه….

از بحث خارج شدم. میریم سر اصل مطلب:

رفتم همون دبستان قدیمیه. تابلوش عوض شده بود، اما اسمش همون بود: ۱۲ فروردین

تمام دیوارهای بیرونی و داخلی مدرسه رنگامیزی شده بودن… ولی مدرسه هوز هم خودش بود… آبخوری رو… عزیزم.. اون وقتا، شیرهای آبخوری دو دسته بودن… واسه کلاس اول  و دومی ها ؛  و سوم و چهارم و پنجم… کلاس پنجم هم که بودم، قدم به همۀ شیرها نمی رسید!… الان که نگاه میکردم، میدیدم اینا که خیلی پایینن!! اصلا نمیشه ازشون آب خورد!!… کجچ شدم که با دست آب بخورم دیدم کمرم صدا داد… تــــق… : آخ… این چقدر غیر استاندارده!! …. یه دختر کوچولو گفت: مگه لیوان نداری که با دست آب میخوری؟ مریض میشیا… غیر بهداشتیه!!!…

آخ…. بمیرم… پاستوریزه… استریلیزه… برو بابا… دلت خوشه…

امتحانات آخر سال بود….( آخرای اردیبهشت بود که من رفته بودم اونجا) …. بازم دختر پسرا قاطی شده بودن… اما چه قاطی شدنی… یه پسر کلاس چهارمی، یه یه دختر کلاس سومی شماره میداد!!!!…. باورم نمیشد… بچه هم ، بچه های قدیم…. اینا چقدر وضعشون خرابه!!!….

…………………………………………………………………………..

بزودی  کلانتر عوض میشه و یه کلانتر دیگه میاد… کلانتر جدید فامیلیش استواره…. فاتحۀ ما رو پیشاپیش بخونید….

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش..

 

صبحونه

 وقت صبحونه بود. یه کیک صبحونه رو با چاقو به صورت عمودی برش دادم. مامان آمد، کیک رو که دید گفت:

– این کیکه خودش اینطوری بود؟!

– آره… این چاقو هم توش بود!!!

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش..

مشکلات

یکی دیگر از دوستان به صورت خصوصی پرسیده  که استاد ما رو به دلیل اخلاقی- سیاسی شوتیدن بیرون یعنی چی؟ آخه من باید چی بگم دیگه. سیاسی یعنی اینکه همه دوره پرهیجان و پرتلاطم انتخابات ریاست جمهوری امسال رو به یاد دارن. این استاد ما که یه چیزی تو مایه های پرفسور بودش و یه خرده رییس دانشگاه هم بود و خیلی هم پارتی اش کلفت تشریف داشت،با تمام شخصیتی مستقلی که داشت هنگامی که نامزد مورد نظر برای تبلیغ به شهر ما آمده بود،در تمام فیلم ها حضور فعال داشت و وزرات علوم هم فرت. در همون ایام امتحانات پایان ترم آقای پارتی کلفت رو عزل کرد و بدون هیچ گونه مراسمی معارفه و غیره، یه نفر گمنام دیگه ای رو نسب کردند.

 تا اینجا قسمت سیاسی ماجرا بود. قسمت اخلاقی رو هم که به صورت سربسته بگم و قضیه رو فیصله بدم. اخلاقی یعنی اخلاقی دیگه. 

اونی که این سوال رو پرسیده، در جامعه مگه زندگی نمیکنه؟ باشه، میگم. همچین مشکلاتی همیشه دامن گیر دختران است. استاد دانشجویانی را در طول ترم انتخاب میکرد، نمره کم میداد. یا در واقع می انداختشون از اون درس. دانشجوی بخت برگشته و از دنیا بی خبر هم، در ایامی که مگس هم در دانشگاه پر نمی زند(ایام میان ترم یا اوایل تابستان است )به اتاق رییس دانشگاه مراجعه و درخواست تجدید نظر در نمره اش را می کند. فقط همین و بگم که مگه نمره مفتی هم میشه؟؟؟

و بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــه………………

.

.

.

.

.

.

.*

یه دفعه میبینی نمره اش از ۵.۵ شده ۱۸.۵!  العجب… میپرسی: فلانی… چطوری نمره ات این همه زیاد شد؟؟ میگه: رفتم با استاد صحبت! کردم 

ما هم گاگول!!!! 

***

معضلات جامعه ما کم نیستند. چرا وقتی یه بابایی، روانشناسی خونده، اون هم فقط تا لیسانس و همه عالم و آدم هم میدونن، بعد زبان انگلیسی درس میده و صداش میکنن دکتر و یا بعضا پرفسور. همه اینها به کنار، مگه پارتی این آفا کی بوده که با این همه مشکلات اخلاقی شدید ، اون هم توی محیطی مث دانشگاه ، آب از آب هم تکون نمی خوره…. واقعا پست و مقام رو به چه کسایی میدن…. به کسی که هزار جور مشکل (….) داره. واقعن که…. این محیط فرهنگی دانشگاه ماست ( این حرف با کسانی است که هوز دانشگاه نرفته اند). شاید با شنیدن اخباری از این دست است که بعضی پدر و مادرها به دانشگاه رفتن دخترشان راضی نمیشوند.

متاسفانه هنوز یه دونه دیگه از این استادها که مشکل اخلاقی دارن، توی دانشگاهمون هست. البته آقایون نمی دونن. این مشکلات ویژه خانمهاست! بچه ها میگن حتی اگه سوال درسی هم داشتید( که بهتر است نداشته باشید) تنها نرین پیشش!!!!

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

* به دلایل امنیتی سانسور شد…ببخشید دیگه…

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

 

دانشگاه

.

..

.

.

 

.

.

.

؟!

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

حرف زیاد دارم، وقت ندارم!

 

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

 

امنیت!

زندگی زیباست

زشتی های آن تقصیر ماست

هر چه نازیباست،آن تدبیر ماست

زندگی آب روانی است، روان می گذرد

هر چه (…*)  است، همان می گذرد

* به دلایل امنیتی سانسور شد

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…