حس میکردیم برای پر کردن اوقات فراغتمون نیاز به یه چیزی داریم. فیلم انتخاب کردیم. اولین باره که داریم اینکارو میکنیم. هرگز فیلم دیدن رو دوست نداشتم. اما الان دارم. این روزا دانلود کردیم، خریدیم، قرض گرفتیم و مشتری کلوپ ها شدیم :)
امشب فیلم جولی و جولیا رو دیدیم. یه قسمتش جولی داشت غذا درست میکرد، غذا از دستش افتاد و ریخت کف آشپزخونه، همینجور که داشت از روی سرامیکا جمعش میکرد و من وهمسر شدیداً داشتیم میخندیدیم، یدفعه گفتم: خیلی باهاش همزات پنداری میکنم. شبیه به منه؟ همسر گفت: نه زیاد.
بعد جولی اعصابش خراب شد. چمباتمه زد و تکیه داد و شروع کرد گریه کردن. حس میکردم این خودِ خودمم!!
همسرم بازم می گفت: نه.
تا اینکه جولی کف آشپزخونه، دراز کشید.
من و همسر قهقهه میزدیم!! همسر میگفت: این خودتییییییی!!!!!!!
دقیقاً من بودم.وقتی تموم میشم وکف آشپزخونه دراز میکشم و گریه میکنم تا همسر بیاد جمم کنه و ببره!! :خنده
یه لحضه خودم رو در این حالت تجسم کردم/// خخخخخ
مگه تو هم اینکارو میکنی؟
وای چه باحال!!! من هرگز با این شدت گریه نکردم. اصولا زیاد گریه نمی کنم!
هم چنین فیلم دیدن یکی از سرگرمی های اصلی من و همسرجان می باشد!
بیا پیش خودم تا یادت بدم چطور انقدر گریه کنی که جگرت حال بیاد!!