امشب داشتیم از شبکه آی فیلم، فیلم اخراجیهای ۱ رو میدیدیم. من نشسته بودم و همسر دراز کشیده بود. نرگسسادات آمد و نشست جلوی من. و آن بازی همیشگی شروع شد. یعنی راننده است، پرسید: مامانی کجا بریم؟
گفتم: بریم مغازه. گفت کمربندت رو ببند. و یعنی شروع کرد به رانندگی. بهش گفتم: آهنگ بذار!
روی کمر همسر با انگشت میزد (روی پهلو دراز کشیده بود و کمرش سمت ما بود). یعنی داشت ضبط ماشین را روشن میکرد. با دهنش آهنگ میزد، یعنی ضبط روشن شد. بعد از ماشین پیاده شد و برام بستنی خرید. دوباره سوار شد، همسر تکان خورده بود و روی کمر دراز کشید. هم تلویزیون را میدید و هم بازیِ ما را. نرگس یکدفعه گفت: آهنگ افتاد. باباش رو هل داد که بره روی پهلو و روی کمرش زد و ضبط را روشن کرد.
نمیدونم از این توصیفی که کردم، متوجه شرایط شدید یا نه. اما برای خودم خیلیییییییی خندهدار بود. کمر همسر به داشبورد ماشین تبدیل شده بود. نرگس با انگشت، روی کمر باباش میزد و ضبط روشن میشد. وقتی همسر روی کمر دراز کشید, نرگس گفته بود: آهنگ افتاد!! :) :خنده
من به این اتفاق به حدی خندیدم که نرگسسادات میگفت: مامانی بسه دیگه انقدر نخند!!!