یکی از علایقم یا به قول تجددگراها، یکی از فیورهام (faver) اینه که شب عید فطر تو حرم باشم.
بمناسبت عید، نقاره بزنن. حرم چراغانی بشه.
اون چیزی که خیلی زیاد مورد علاقمه، اون نشاط و شادی هستش که بین زائرین موج میزنه. همه خیلی زیاااااااد خوشحالن. حتا اگه دارن گریه میکنن اما بازم خوشحالن!
******
شب عید تنها دفعه ای بود که تنها رفتم حرم. یعنی تنهای تنها هم نبودم. خانوم کوچیک همراهم بود اما همســــــــ(فـ)ــــــرم یه کار مهم داشت و نمی تونست بیاد. وقتی رفتم به نماز مغرب و عشا نرسیدم. هتلمون از حرم فاصله داشت و ترافیک و جمعیت و … . یه گوشه از صحن جامع نماز خوندم. موقع نماز هم یه روسری پهن کردم روی زمین و خانوم کوچیک رو گذاشتم روش و بسکوییت مادر خورد تا من نماز خوندم. بعدش مادر، دختری حرم رو دور زدیم. رفتیم صحن آزادی و آن بهشت چراغانی را دیدیم. رفتیم صحن انقلاب و گوش دل به نقاره ها سپردیم.
پانوشت:
لا تجعل الله آخری العهدی من زیارتکم…
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
شب عید در حرم بودنم عآرضوست…..
همه شب بر ندارم سر از این خمار و مستی….
سلام
این شب ها هم
حرم زیباست.
همان صحن جمهوری حتی.
دعاگویتان بودیم روز میلاد حضرت معصومه
سلام
زیارت قبول