دور میز ایستاده بودیم و هر کدام از دوستان سوالی میپرسید. جلسه بعد کلاسها کیه؟ بیمه دقیقاً چقدر از هزینه رو میده؟ کدوم بیمارستانها طرف قردادند؟ موقعش که شد چکار کنیم؟
منتظر بودم تا نوبتم بشود و منم سوالم را بپرسم. نگاهی به دوستانم انداختم. دور میز ایستاده بودیم و همه باردار. همه مان مهرماه زایمان میکردیم. از همدیگر شماره میگرفتیم و میگفتیم وقتی رفتی بیمارستان بهم خبر بده. خندهام گرفته بود. باورم نمیشد. من همان دانشجوی یکی دو سال پیشم با کیفی پر از کتاب و جزوه که در همین خیابان نادری چقدر کتابفروشیها را به دنبال یک کتاب بالا و پایین رفته بودم. حالا در طبقه ششم یکی از ساختمانهای خیابان نادری از خانم نداف میپرسیدم: شما با بیمه ما قرداد ندارید؟ او میگفت: نه.
من همانم. تغییر تا کجا؟؟
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
مسئول این تغییر کیه؟
یکی پاسخگو باشه لدفن!
:)))
مسئولش خودم هستم. نمی دونستم باید پذیرای این همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ….ــه تغییر باشم!
مادر شدن آدمو عوض می کنه. خیلی زیاد…
قبلا شنیده بودم که ازدواج آدمو عوض میکنه اما الان به این باور رسیدم که مادر شدن یه تحول اساسیه. بیشتر آدم خودش احساس میکنه اینو و کمتر دیگران متوجه میشن.
آخی … نازی … مبارکه عزیزم…خوشحال شدم زیـــــــــــــــــــاد …
به بههههههههه… از این ورا… منم خیلی خوشحالم که بهم سر زدی.
تا یه حدود خیلی خیلی کم اش رو تجربه کردم ولی نه در حد ازدواج و مادر شدن
یه چیزایی تو زندگیت اتفاق می افته ک خودت هم باورت نمیشه
خب ان شاالله اونها رو هم تجربه میکنی و این ناباوری مزمن رو میچشی!
سلام بانو
تازه اولشه… :)
راستی این مستطاب که لینکش را گذاشتی، یک جوزی تایپ شده که تمام فاصله ها را یک مستطیل کوچک گذاشته…
لطفا بقرمایید که اصلاح گردد…
برای خودم بدون مشکل باز میشه. ایراد از ادوب ریدرت نیست؟
سلام
دخترای من خیلی با عجله به دنیا اومدن.
هر کدوم دو سه هفته ای زودتر.
بیشتر مراقب باشید.
سلام. دیگه ما هم داریم روزها رو میشمریم