دختر خونه که باشی، به هر کاری که دلت خواست میرسی، تا مامان صدا بزنه و بگه: دختر گلم بیا فلان کار رو انجام بده. تموم که شد ازت تشکر میکنه و میره پی کار خودت. یا اگه خیلی دیگه بخوای خودت رو زحمت بدهی، بعضی وقتها و به ندرت و به صورت خودجوش یه لیوان رو بلند میکنی و میذاری یه وجب اون ور تر.
خانوم خونه که باشی همه چی تغییر میکنه. احساس مسئولیت تمام لحظه هات رو پر میکنه. شب خواب غذا پختن میبینی. ظهر اگه بخوابی، خواب و ظرفهای نشسته رو. همش داری لیست ملزومات تمام شده رو مینویسی. به فکر این هستی که خونه تمیز و مرتب و همه چیز سرجاش باشه. خولاصه خونه زندگی مرتب باشه. فرقی نداره شاغل باشی یا نباشی. بچه داشته باشی یا نباشی، زندگی سر و سامون دادن میخواد. هر خونه یه خانووم میخواد.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
سلام
حالا کدومش بهتره، خانوم خونه بودن یا دختر خونه بودن؟ ؛)
سلام. هر دوتاش خوبه. یکی از یکی بهتر. هر جا که باشی و خدا هم باشه، اونجا بهترین جای دنیاست…
من که به نظرم جفتش سخته!!!!!!!!!!!!!! شاید زیادی تنبلم!!! ها؟
سخته ولی شیرینه. یه سهل ممتنع. نمیشه انکارش کرد یا ازش صرف نظر کرد.
ببین حالا من سر میزنم تو نیستی!
حالا بذار مامان بشی می فهمی کار خونه یعنی چی :دی
دیدم اونایی که یکی دوتا بچه دارن. خیلی کارشون زیاده. همینه که غذا اماده باشه، لباسها و ظرفها شسته باشن و خونه مرتب باشه و بچه ها برن مدرسه و بیان کلی کاره. این یعنی وقت سر خاروندن نداری به معنی واقعــــی!