- این منم:
- من و همراهم هر دو زمستونی هستم، من بهمن و او دی. و متعهد به جمهوری «اسلامی» ایران و ساکن یکی از شهرهای جنوبی این سرزمین. که در زمستان ۹۰ همدیگر را پیدا کردیم (س) شدم و همسر یکی از مردان خوبِ خدا.
وبلاگ نویسی رو یه پنجره می بینم که به نظرم در واقع:
وقتی وبلاگنویسی تندوتند پست مینویسد یعنی حالش خوب نیست. لازم دارد هی حرف بزند درباره خودش.
وقتی وبلاگنویسی چندروزی هیچ مطلب تازهای نمینویسد یعنی حالش بد است انقدر که هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
کلاً وقتی آدمی وبلاگنویس میشود یعنی حالش بد است…
- و زندگی رو مث یه جاده می بینم که مقصد داره و سربالاییها و سرازیریهای خودش رو داره. دیگه کی میخوایم یاد بگیریم که باید دنده رو با شیب جاده تنظیم کنیم؟ روزهای سخت زندگی رو با دنده سنگین رد کنیم و روزهای خوش هم نباید سرعتمان از حد مجاز فراتر بره. در همه حال باید یادمون باشه که تا خدا هست و خدایی میکنه، از مشکل ما کارگشایی میکنه. خدا خودش هوای همه مون رو داره. ما چقدر هواشو داریم؟؟
-
اهل کتابم. شاید بشه اسم WORM’S BOOK رو روم گذاشت. نسبت به کتابهایی که تو دنیا وجود داره، خب مقدار خیلی ناچیزیش رو مطالعه کردم اما کتابهایی که دوست می دارم اینها هستن:
شوهر آهو خانم ، سینوهه، بی وتن، دزیره، ، من گنجشک نیستم، روی ماه خداوند را ببوس، قصه های مجید، عطر سنبل- عطر کاج، نامههای فهیمه، مـن ِ او، از به، ناصر ارمنی،داستان سیستان، جای خالی خاکریز، بدون لهجه خندیدن، یادداشت های جبرئیل، فریب، الهه عشق، قدرت عشق،سفر به گرای ۲۷۰ درجه، جانستان کابلستان، جشن حنابندان، زنان کوچک، بابانظر، هشت کتابِ سهراب، جشن حنابندان، زنان کوچک، پایی که جا ماند، یک عاشقانه آرام، شلوارهای وصله دار و…
مشتری زندگینامههایی رو که خوب نوشته شده باشن هم هستم: خاطرات خانم دباغ، زیتون سرخ، دا، چه کردند ناماوران، حکایت زمستان، خاکهای نرم کوشک، شما که غریبه نیستید، از معراج برگشتگان، دارالمجانین،
کتابهای روانشناسی هم میخونم: قورباغه رو قورت بده، مهارت های زندگی، هنر رضایت از زندگی، لطفا گوسفند نباشید!، لطفاً همسر خوبی باشید!
-
زیاد اهل فیلم دیدن نیستن اما دو تا فیلم رو پسندیدم: آواز گنجشکها، سن پطرزبورگ
-
از لحاظ سیاسی هم تنها علاقه ام به حضرت ماه هستش.
-
اوقات فراغتم رو با وب گردی، وبلاگ نویسی و مطالعه پُر می کنم و جدیداً با ترجمه و مقاله نویسی.
-
و از مهارتهام هم بگم براتون:
آچار فرانسه میدونی چیه؟ من یه چیزی تو همون مایه هام! از خبرنویسی و کارنشریه گرفته تا آشپزی برای بالای ۳۰، ۴۰ نفر و تدریس خصوصی و باغبانی و مرغداری گرفته تا کارهای حسابداری و مدیریتی. کمی هم از خیاطی و آرایشگری و شیرینی پزی سر رشته دارم. (ولی اینم بگم که توی هیچ کدومش حرفه ای نیستماااا…. انقدر بلدم که کار خودم راه بیفته!)
-
دیگه اینکه هیچ وقت ورزشکار نبوده ام اما ورزشکاران را دوست دارم. تماشاچی بودن و برای تیم مورد علاقه جیـــــــــــــغ کشیدن را به دویدن و صرف انرژی ترجیح می دم…
-
گفتم که در عنفوان جوانی گاهی خبری مینوشتیم و اسم خبرنگار بسیار اسم بامسمایی بود برایم.
-
رشته تحصیلیم هم زبان و ادبیات انگلیسی بود و تا کنون تا مقطع کارشناسی. که بهمن ۹۱ درسم تموم شد
- در ۲۰ مهر ۹۱ رسماً و اساساً مادر شدم. بزرگترین اتفاق زندگیم به وقوع پیوست. شاید قبل از این فکر میکردم که ازدواج مهم ترینه اما نه. ازدواج مثل یه فیلم میمونه که روندش اتوماتیک طی میشه. اما مادری یه چیز دیگه است. بر محوریت خودِ خودِ انسان میچرخه. و اون بالقوه هایی که بی استفاده مونده اند عملی میشوند. خولاصه خانوم کوچیک پا به دنیای کوچکم گذاشت و متحولش کرد. نکته کنکوری: مادر بودن خیلی لذتبخشه. (دقت کن: خیلی!)
نرگسسادات ( دسته بندی گوگولانه رو بخونید) با سرعت نور داره بزرگ میشه. بصورت نامردانهای شیرین زبون و دلبره. خیلیییی… حس کردم بهتره این شادی رو تکمیل کنیم. پس فاطمهسادات بدنیا اومد. (دسته سیب رو بخونید) کوچولوی نازنینی که شباهت زیادی به نرگسسادات داره. و باعث شد خانوادهمون چهارتایی بشه….
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش..
چه خبر از نی نی؟
کدوم نی نی؟؟ یه دستی میزنی؟؟ میخوای لو بدهم و بگم نی نی دارم؟؟ از این خبرا نیست :P
چرا برا من پاسخ ندادی؟!
اصلا قهرم
الان اومدم و دارم کامنت ها رو تایید می کنم و جواب میدهم. قدیما انقدر زود رنج نبودی. نکنه عاشق شدی که انقدر زود رنج شدی؟؟ :))
الان دیگه از نی نی خبری هس:دی
:)
اهم …اهم…
متن موجود نیست…۸-|
به به… از این ورا… راه گم کردی مهندس؟!
عالی بود، خوشم اومد
خوشبخت بشین ایشالله
خسته نباشید ممنون به خاطر این مطلب زیبا