به دیدن کلانتر رفته بودم. نگاهش که میکردم، میدیدم که دیگر هیچ شباهتی به کلانتر ندارد. بانویی شده است بی نظیر. شیطنتی خاص در چشمانش بود. میخواستیم حرف بزنیم و نمیشد. خانهاش را زیر نگاه میگذراندم. همه چیز نو بود. بوی طراوت میداد. خانۀ بختِ کلانتر، بسیار زیبا بود.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…