داداشم یک کارتون آورد و یک سری کتاب کم استفاده و یا بی استفاده
را گذاشتم توش که کتابخانه ام کمی خلوت تر بشه و فضا برای کتابهای جدید باز بشه.
روی کارتون نوشته: چی توز چیپس کوچک فلفلی. عکس میمون چی توز با آن موهای عمودی اش
هم روشه.
علیرضا (برادر زاده ام) آمده بود توی اتاقم. کارتون را دید. انگشتش را گذاشت روی
نوشته (چی توز) و با همان صدای بچه گونه اش پرسید:«چی نوشته؟»
فرانک: «نوشته چی توز، چیپس کوچک فلفلی»
انگشتش رو گذاشت روی میمون:« خوش ِ لظّه ها؟؟»
خندیدم:« آره. چی توز. طعم خوش لحظه ها»
پانوشت:
علیرضا از شیرین ترین بچه های روی کره زمینه. می خوام بازم
درباره اش بنویسم. خدا رو چه دیدی، شاید عکسش را هم زدم.
ای خدا باز خودت هوای ما رو داشته باش…