الان بعد از نزدیک ب دوسال زندگی مشترک به نتایجی اندر احوالات مهمان رسیده ام!
زنداداشم یه بار بهم گفت که مهمان ها بعضیاشون خیلی خیر و برکت دارن و قدمشون سبکه. شاید در نگاه اول این یک کم خرافه بنظر بیاد اما واقعا من خودم به این نتیجه رسیدم و حرفش بنظرم عین حقیقته. (میگما! الان فکر نکنید یه وقت که زنداداشم پیرزنه. نه! هم سن و سال خودمونه!)
مثلا یه بنده خدایی هست هربار زنگ میزنه که میخاد بیاد خونمون ما هیچی تو خونه واسه پذیرایی نداریم. بعد می افتیم تو هول و ولا که زود بریم خرید کنیم و از این صوبتا!
یه نفر دیگه ای هم هست که هربار میاد خونمون همون روز بر حسب اتفاق مثلا ما کیک پختیم. یا مثلا یه بار اومدن و ما یه عالمه آش پشت پا درست کرده بودیم.
بعضی وقتا میبینی یکی هربار میاد خونت و هرچی غذا زیاد درست میکنی سرسفره غذا کم میاد. یا اون دفعه داداشم اینا اومده بودن و من دقیقا به تعداد پیمانه برنج گذاشتم و یه عالمه اضافه اومد.
دیگه خیلی حرف نزنم و خستتون نکنم… بعضی مهمونها وقتی میان انگار کارهای خونه میزبان تند تند انجام میشه و همه چی خوب پیش میره، بعضیا هم بعد از رفتنشون میزبان از خستگی حال نداره تکون بخوره! انقدر که از سوختن غذا و بدمزه شدنش و کارهای حاشیه مهمانی خسته شده.
ولی با همه این حرفها من به برکت اعتقاد دارم. و ان شاالله زندگیمون پر از خیر و برکت باشه :)
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…