امتحان زبانشناسیِ جوروج یول رو یکشنبه دادم. در کل شخصیتم آرومه و به ندرت
دچار استرس میشم. مراقبمون هم خیلی خوب بود. یه خانمی که نگاهش میکردی آرامش
میگرفتی. من اصلاً اهل تقلب و این حرفا نیستم. ولی دوست ندارم مراقب هی بیاد بهم
بگه درست بشین. برگه ات رو این وری بگیر، برگه ات رو اون وری بگیر. سر امتحان
خواندن بود(امتحان ۴ صفحه بود) که من داشتم در صفحه دوم واسه خودم مینوشتم و برگه
اول هم از میز آویزون شده بود و بعید میدونم که کسی میتونست ببینه که مراقب بهم
تذکر داد!
آره داشتم میگفتم، با زینب یه چندتایی از سوالات تعریفی و اینا رو مرور
میکردیم. تا اینکه یه خانمه دیگه آمد. در بدو ورود سرمون داد کشید: چــــــرا حرف
میزنید؟ حرف نزن خانم! چرا کتابها و جزوه هاتون رو جمع نکردید؟ الان شما انقدر
استرس دارید که هیچی یادتون نمی مونه!!
من فکر کردم که سوالات رو آورده. اما فکرم اشتباه بود و این پیش لرزۀ سوال بود
و پاسخ نامه ها رو آوده بود. وقتی سوالات رو آورد، کلی برامون خط و نشون کشید و
رفت. رفتنش همانا و دل درد شدید عصبی من همانا. زمین و آسمون جلو چشام سیاه شد.
سوال اول:
What is phonology? Phonology is
essentially the description of the system and….
هرکاری کردم بقیه اش یادم نمیومد. هی لعنت میفرستادم واسه اون مراقبی که این
طور منو استرسی کرد. هی سعی میکردم آروم باشم اما نمیشد. همۀ اوم چیزایی که خونده
بودم پریده بود. از تو گلوم تا ته معده ام به شدت درد میکرد. هرجور بود امتحان رو
دادم و با آژانس رفتم خونه. نمیدونستم معده ام رو چی کار کنم که آروم بشه. معمولاً با غذا خوردن مشکلم حل میشه. معده ام رو پر میکنم که دیگه نفهمه چی به چیه و دردش به خط پایان نزدیک میشه. حالا میتونید تصور کنید کسی رو که ماکارونی دوست نداره و دو
بشقاب بخوره؟ میتونید یا نه؟
ای خدا بازم خودت
هوای ما روداشته باش….