از اهواز که رفتیم اولین جایی که چشممان مرافق دید،
ناکجا آبادی بود که برای نماز و ناهار توقف کرده بودیم.
عجیب ترین مرافق ها رو در مسجد سهله رویت کردیم. سنگ یه
متر در زمین فرو رفته بود. انصافاً خیلی تر تمیز بودن. Viewاش عالی
بود. باغچه دار بود. آدم دلش میخواست وضو که گرفت همونجا بمونه و دیگه نیاد!!!
تا اینکه آمدیم کربلا. هتلمون خیلی با کلاس بود. دقت کن:
خیلی. از این همین رو، مرافق هاش فرنگی بودن. داد خیلی از همکاروانی هامون در
آمده بود. قصه ای بود برا خودش
. نجف هم که بودیم، مرافق ها رو به قبله بودن و باید یه وری….(بسه دیگه، همه چی رو که نمیشه گفت.
زن و بچه مردم از اینجا رد میشن)
مرافق های سر راهی یا پارکهای ایران رو دیدین حتماً. ایرانیها باید برن از عراقیها یاد بیرن. همون ناکجا آبادی که ایستادیم، جایی بود که تمام ایرانی های میاستادن. عین گُل بود. تمیییییییییز. اما اگه ایران بود چی؟؟؟
بین شلمچه تا نجف راه به راه در بر بیابون چهار تا بلوک و آجر روهم میذاشتن و نوشته بود: مرافق للنساء، مرافق للرجال. مثلاً بزگراه تهران-قم رو تصور کنید که کنارش از این میله ها نداشته باشه. هر صد متر و یا شاید کمتر مرافق داشته باشه. اصلاً این همه مرافق به چه کاری می آمد؟
ٍ خولاصه واسه خودش قصه ای بود!
مرافق در زبان شیرین عربی معادل همون مستراح خودمونه!
بعداً نوشت:
ای روح خدا مبارکت باد
سی ساله جوان شد انقلابت
دهه فجر شروع شده.دهه ای که یادگاری جاوید از پدر و مادران ماست. یادگاری از دلاوریها و رزمندگیهاست. یادگاری از عشق به امام و ولایت و اسلام است. پس فردا ۲۲ بهمن است. یه جوری شرکت میکنیم که کور شود هر آن کس که نتواند دید. چه مخالف رئیس جمهور باشیم و چه موافق شرکت در راهپیمایی الزامی است. تا دشمن چشش دربیاد!
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش….