اندر احوالات آرامش!

سلام بر و بچ. احوالاتتون چطوره؟ روبه راهین؟ کیفتون کوکه؟

منم خوبم (به کوری چشم هر آنکس که نتواند دید!). خدا رو شکر. امتحانام چند روزی میشه تموم شدن.  همه چی آرومه….

جونم براتون بگه که از جمله کارهایی که در این روزهای غیبت انجام دادم این بود که رفتم اعتکاف. خیلی خــــــــــوب بود (دقت کن: خیلی!) چهره های نورانی ملت. بعضیا عینهو پروژکتور شده بودن! روز دوم اعتکاف امتحان داشتم. یه روز بعد از اینکه اعتکاف تموم شد هم یه امتحام دیگه داشتم.

راستی…

راستی….

راستی….

اینو براتون بگم که ما هم به تکنولوژی برتر روز دنیا پیوستیم و برای اولین بار در طول این سالها نمرات به صورت اینترنتی اعلام میشن!

یه وبلاگ دیگه ساختم و خواستم که از اینجا کوچ کنم. اما دیدم که نمی تونم از دوستام دل بکنم. اینجا رو دوس دارم. خیلی دوسش دارم. توی اون وبلاگه هر چی فکر میکردم، چیزی به ذهنم نمی رسید که بنویسم. اما نگاه کن که اینجا چقدر حرف برای گفتن داشتم. همه چی آرومه…

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دَرهم!

امتحان های میان ترم شروع شدن. نفسهامون  کم کم داره به شماره می افته.

………………………………………………………………………………………………………..

از کنار حسینه ثارالله رد میشدم. یه بنر زده بودن. متنش این
بود:

بازگشت پرستوی مهاجر

سردار سرلشکر پاسدار علی هاشمی را

به امام زمان (عج)
، مقام معظم رهبری و خانواده ایشان تبریک و تهنیت می گوییم.

 

علی هاشمی، که همه به اسم مفقودالاثر میشناختنش، برگشته.
اما اسمش عوض شده: شهید علی هاشمی. سردار دلاور و
حماسه ساز شهرمون، الان تهرانه و دوشنبه میاد.

………………………………………………………………………………………………………

امروز کلاس نداشتم. یعنی خواستم استراحت کنم. ظهر همچین که
خوابم برد، موبایلم زنگ خورد. خواهر کلانتر بود. توی صداش اظطراب موج میزد. کلانتر
گم شده بود. تمام غصۀ عالم ریخت تو دلم. حدود ۷ ساعت بود که از خانه خارج شده بود
و تا آنگاه بازنگشته بود… خولاصه… نمیدونم ساعت چند برگشت… اما ساعت ۶ بود
که خانم
s تماس گرفت و گفت که نشانه هایی ازش یافت شده… در این
هنگام، من همان کاری را کردم که یک آدم  با
اعتماد به نفس بالا انجام میدهد. پرسیدم: «یعنی زنده است؟»    -« آره بابا… حالش خوبه…»   -« هه…(این صدای نفسی در آرامش از سوی
اینجانب بود!)»

اول می خواستم این مطلب یک پست باشد اما الان تبدیل به یک
پانوشت شد. اگر یک پست بود نامش چنین می بود   
و آنگاه که کلانتر هایدن
(Hidden)میشود!

ای خدا
بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

 

شهید علی هاشمی می آید!

بوی عطر سیبت می آید

سالهاست که مادرت منتظرت بود

مادرت…

 همو که غروبهای جمعه، چشمش به پنجره و دلش آسمانی بود و شاید چشمانش هم بارانی…

 

شاید هر هفته منتظر جمعه بودم که شاید مهدی (عج)  بیاید، اما این بار منتظر دوشنبه ای هستم که تو به روی دستانمان می آیی…

 

دلم هوای آن معراجی  را دارد که تو منتظر دستهای ما برای تشییع هستی.

 

برای دیدار چه کسی به تهران میروی؟

دیگر امام خمینی درکنارمان نیست اما یار و یاورش امام خامنه ای، رهبر بی نظیر ماست.

 

مشتاقانه منتظر روز حضورت در اهواز هستم بعد از ۲۱ سال بالاخره داری برمیگردی. مرداد ماه ۱۳۶۷ بود که کسی نمیداند چطور، راهی آن مرداب شدی. اما بدان! اهواز به حضورت می بالد!

 

هرچند که انقدر مظلوم و گمنام و ناشناخته ای که هر چی سرچ کردم، عکس مناسبی در این دهکده ی جهانی نداشتی (که بخواهم پیدا کنم!) اما به استقبالت می آیم و یا دست (مشت) افشان می آیم و با چشمانم و با دلم پایکوبان می آیم…. همگی می آییییم….

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

بخارای من، آسمون بی ستارۀ من؟!

از بعد از اون روزی که «بخارای من، ایل من» رو خوندم، همش
فکر به یه جمله اش م
شغوله. فکر کنید! الان حدود دو سال میگذره و من همچنان فکرم به
یه جمله اش مشغوله. هر روز و
هر لحظه که بهش فکر نمیکنم اما مث امروز که پنجرۀ
اتاقم رو باز کردم، دوباره یادش افتادم. پنجره رو باز کردم، از بین میله های حفاظ
پنجره یه باد گرم ولی مسرت بخش خورد به صورتم. آسمون آبی بود و صدای بلبل ها و
گنجشک ها می آمد. چقدر دلم میخواست که می تونستم تمام عمرم رو تو فضای آزاد س
پری
کنم.

کتاب «بخارای من، ایل من» (که یکی از درسهای کتاب ادبیات
دبیرستان، یکی از قسمتهای این کتاب رو شامل می شد) از چند بخش و داستان مختلف
تشکیل میشه. یکی از این داستان ها دربارۀ پسری هستش که خیلی زبر و زرنگه. یه روز
خان مریض میشه و میخوان ببرنش شهر. نمیدونن چه کسی رو باهاش بفرستن. در آخر، همین
پسره رو می فرستن تا کارهای خان رو انجام بده. میرن دکتر و اینا. نمیگم که پسره از
دیدن شهر چقدر هیجان زده شده بود اما شب میشه و میخوان بخوابن. پسره اولین بارش
بوده که میخواسته توی اتاق بخوابه و احساس خفگی میکرده. به این فکر کردم که چه
ساده عادت کردیم به اتاقهای کوچیک. به اینکه شبها بخوابیم و هیچ ستاره ای رو نبینیم.
هر چند، اگر سقفی نبود هم با آلودگی هوا، ستاره ای برای دیده شدن، وجود نداشت.

دلم پر کشیده برا اینکه زیر سقف آسمون بخوابم و انقدر ستاره
بشمرم تا خوابم ببر
ه.

دلم برا خوابیدن زیر پشه بند و روی تخت های سیمی پر کشیده.

دلم هوای صاف و آسمون پر ستاره و باد بهاری می خواد.

دلم پنجرۀ چوبی بدون شیشه میخواد.

دلم هنوز هم که هنوزه کوچه های خاکی و بوی خاک خیس دم غروب
رو میخواد..
.

 

      دوست من!

      تو چی دلت می خواد؟

 

        ای خدا بازم
خودت هوای ما رو داشته باش…

معرفی برخی رجال سیاسی

این پست کاملاً سرقتی است و نمیدانم از کجا! شاید از ایران حامی دزدیده باشم!!!

احمدی نژاد:  
اگر باران بیاید سر تا پا گل می شود
از بس که خاکی است . تعطیلات را به شاه عبدالعظیم میرود. ساعت کاری از پنج و نیم
صبح تا بوق سگ (تازه بخش نامه کرده هیچ سگی حق ندارد زودتر از ۱ و ۲بامداد بوق
بزند.)

رفسنجانی:
نوح معاصر. درکتابهای خطی نام او آمده
است. دارای رفاقتی چندین ساله با عزرائیل. پدرپسته جهان. نسبت ایشان با سیاست
مانند نسبت علی دایی است با فوتبال : هر دو ول کن قضیه نیستند. ایشان معتقدند: پول
چرک کف دست دیگران است و همچنین معتقدند باید به جوانان فرصت داد ولی من نمی
دهم. از افتخارات ایشان افتتاح نیروگاهای ۱۰ درصد ساخت است.

لاریجانی :
پسر خاله افلاطون. برادرزاده سقراط.
تعالی دهنده فلسفه و از شاگردان نمونه بطلیموس. نوعی تریبون متحرک. رقیب اصلی فیدل
کاسترو درسخنرانی. کمتر از ۱۰سال در هیچ پستی نمی ماند. حتی شما ریاست مجلس عزیز. تنها یک
نفر ایشان را با لباس غیر از کت و شلوار دیده که از سرنوشت او هم اطلاعی در دست
نیست. کسی که اگر پا می داد وسط اذان هم پیام بازرگانی پخش می کرد. دارای مدرک
کارشناسی در ریاضی. دکترا در فلسفه. از فرماندهان نظامی دوران جنگ. رئیس سازمان صدا و سیما ، مجلس و…
پیدا کنید پرتقال فروش را.

مهندس موسوی:
صدای توپ . قیافه خوشگل . تپل …
.بخشید اشتباه گرفتم.
چوپان دروغگو .بیانیه سرخود. آماده
گرفتن و یا دادن انواع بیانیه در محل با چیز چیز رایگان دراسرع وقت. داماد لرستان
فرزند آذربایجان. زمین خورده انواع دانشجو و بچه قرتی. شوهر چیز ترین زن روشن چیز
ایرانی. او بعد از ماجرای کوی دانشگاه حتی برای دانشجوها گریه هم کرد و حتی تریپ
جیغ هم کشید.

کروبی:
شیخ . کدخدا. کشته و مرده وساطت و بزرگی کردن. بزرگترین توهین به
شورای نگهبان کاندیداتوری ایشان بوده است. کسی که پاجای پای منتظری خواهد گذاشت.
اهل اورکات و چت و…آره . شایعه سازیش ملس است(تجاوز و …) . ازمتخصصین امید
درمانی. کسی که همچنان امیدوار است در انتخابات حداقل او را نفر چهارم اعلام کنند.
بدین وسیله از تمامی کسانی که عذر شرعی و عقلی ندارند درخواست می شود از ایشان
حمایت کرده و خانواده را از نگرانی دربیاورد.

ولایتی :
آرام. آنتی استرس. ازگونه استامینوفن ها. غیب گو. گویند از شاگردان
نوستراداموس بوده است. هر اتفاقی را بعد از به وقوع پیوستن پیش بینی می کند.
ازمصادیق جمله: کسی که تا آخرین قطره خون سازش می کند. جهت انبساط خاطر عرض شودکه
ایشان معتقدند افتخار آفرین بوده اند.

توکلی :
ایستاده با مشت. انتقاد دوپا. داد و
جهش یافته . معتقد به سیاست لگد از پایین ، کف گرگی از بالا. از هر کسی که با هر
چیزی موافق یا مخالف باشد انتقاد می کند. کارگردان فیلمهای گریه دار و هندی. بازی
مورد علاقه او بازی با احساسات مردم است. ازکودکی نامزد انتخابات ریاست جمهوری
بوده . کلاً‌ پشت کارش خوب است . درتمام عمر دوم بوده (دو دوره انتخابات ریاست
جمهوری و دو دوره مجلس، لابد فرزند دوم خانواده نیز هست.)

قالیباف :
تریپ قهوه ای . دیروز سردار امروز مک
کوئین(کفش نوک تیزت رو بخورم سردار.) نماینده هاشمی در آبادگران . کسی که فکر می
کند ساده زیستی را با زانتیا و چپ را با راست جمع کند.

محسن رضایی :
گردان تک نفره . از فامیل های رضازاده
اینا . شایان ذکر است خرازی از شاگردان تیزهوش کلاس خنده ایشان است .

حسن روحانی :
نامی که می شناسید و به آن اعتماد
ندارید . آنتی احمدی نژاد. او معتقد است مذاکره برای انسان از نان شب هم واجب تر
است . کاشف اروپا . حافظ منافع ملی اروپا در ایران .

مهدی هاشمی :
غیرقانونی . دم شیر . تعطیلات آخر هفته ممکنه بیاد ایران . از تفریحات سالم
ایشان ……….. است
. بدینوسیله از کلیه کلاهبرداران و جاعلان و جاسوسان مقیم مرکز دعوت بعمل می آید
حمایت خود را از ایشان اعلام نمایند

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش….