اندر احوالات یک استاد سخت‌گیر

یه استاد داریم مافوق سخت‌گیر.یه جزوه داره در حد پرفسورا. اصرار داره همه این جزوه رو تدریس کنه. در همین راستا،  ۲ صفحه به ما درس میده (و چه درس دادنی) و ۲ صفحه به آن یکی سکشن و بعد میگه برید از دوستاتون جزوه بگیرید. یکی نیس بگه مثلاً به جای ۱۵۰ صفحه، ۷۰ صفحه درس بدهی، ما علامه دهر نمی‌شیم؟؟

درس بررسی ترجمه‌های قرآنه. مثلاً میاد یه آیه رو میخونه. میگه سوالهاش رو خودتون جواب بدهید. ما هم که وقتی بدنیا آمدیم، اینا رو بلد بودیم، ولی رو نمی‌کنیم.

من همش سرکلاسش این شکلی‌ام:     :|    ،     :|     ،       :|    ،    :|

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

من بدشانسم؟؟

هر بار که دیرم میشه و برای رسیدن به کلاسم آژانس میگیرم، استاد نمیاد.

من در لحظه شنیدن خبر عدم حضور استاد و دقیقاً وقتی به پول تاکسی فکر میکنم:     :|

حتی فردای عاشورا که بچه ها هم نیامده بودند

انقدر حس بدی داره

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دختری به نام "نینوا"

۱دوستی داشتم، اسمش »نینوا« بود.

۱بار ازش پرسیدم: چرا اسمت را »نینوا« گذاشتن؟

گفت  : بابام خیلی ارادت داره. اسم ۲ تا خواهرام همدجلهوفراتهستش.

 

محرم که میشه، ناخوادآگاه یاد دوستم میافتم، همیشه.

اونا هم تو خونه شون، همش یاد محرم هستن؟؟

ای خدا بازم خودت
هوای ما رو داشته باش…

محرم که می‌آید…

محرم که می‌آید؛
دلت را با خودش می‌برد.

 

می‌برد و آن را منزه می‌کند، از زنگارهای روزگار.
می‌شوید، عطرآگین می‌کند، صیقل می‌دهد، پاک می‌کند.

 

محرم که می‌آید؛
دل‌ها خدایی می‌شود،
چشم‌ها هم…

 

و آن را دلیلی نیست، به جز معجزه‌ی خون خدا.
خونی که شراره‌های آن، تا قیام قیامت در دل ظلم‌ستیزان می‌جوشد.

به نقل از بچه های قلم

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…