شیرین من

تی شرت آقای همسر یه چاک کوچیک داشت, خانوم کوچیک دستش رو میذاشت روش و میگفت:پاااااا!!! (یعنی لباست پاره است)
آقای همسر گفت: فکر کنم بزرگ بشه، از این دخترا بشه که بهمون بگه چی بپوشیم، چی نپوشیم.

*****
نماز خواندم و دارم چادرم رو تا میکنم که بذارم تو کشو. خانوم کوچیک میاد و میگه:تادو (چادر). همونطور ک یکی دوبار تاشده, میذارمش روی سرش. با عصبانیت می زنه زیر چادر و میندازش و میگه: تاااااااا (اینکه تا شده است!!). سریع تسلیم میشم میگم:باشه، باشه، بیا بازش میکنم.
و سپس دخترم به نماز مشغول میشه

******
میرم تو اتاق. میبینم خانوم کوچیک نشسته و داره شلوارش رو درمیاره و یه بلوز کنار دستشه که از توی کشو درآورده. بهش میگم: میخوای شلوارتو عوض کنی؟ با حرکت سر و خنده جواب مثبت میده. بهش میگم: اما اینکه بلوزه, شلوار نیست!
خانوم کوچیک یکدفعه و با تعجب زیاد گفت: عه! :تعجب


⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

جمعه غروب، آخر رمضان

image
آقا نیامدی رمضان هم تمام شد // گفتم شبی کنار تو افطار می کنم

همیشه روز آخر ماه رمضان دلگیره. از طرفی خوشحالیم که فردا عید فطر است, از طرفی دلگیریم که این بساط برچیده می شود. از طرفی نمی دانیم بخشیده شده ایم یا نه, از طرف دیگر ناراحتیم که بازهم جمعه ها گذشتند و ما امام زمانمان روندیدیم.
یکی از جالب ترین سخنرانی هایی که این اواخر شنیدم درباره این بود که:  برای مثال در زمان امام صادق هم کسانی بودند که مثلا در قم زندگی می کردند، هرگز در طول زندگیشان امام زمانشان را ندیدند، اما وجوهات شرعی خود را از طریق منسوبان به حضرت پرداخت می کردند  و سوالات شرعی خود را از عالمان شهر خود که مورد تایید امام بودند می پرسیدند و ….
فرق ما با آنها این است که آنها می دانستند که امامشان در مدینه زندگی می کند اما ما نمی دانیم که اماممان کجاست. همین…

و حالا در همین غروب دلگیر جمعه، آخرین غروب رمضان، دعا میکنیم که این ماه رمضان آخرین رمضان غیبت باشد و سال آینده در زمان ظهور ما با دلی روشن  و خاطری مطمئن عید را تبریک بگوییم و جشن بگیریم.* اللهم عجل لولیک الفرج*

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

خواب دیدم…

خواب دیدم که ظهر است و رفتیم حضرت معصومه و در شلوغی اطراف حرم که هر کسی بدنبال سایه است, آفتاب عجیب می سوزاند و می تابد. یک دفعه نور آفتاب بدون اینکه ابری در آسمان باشد, حالت مه گرفته و ابری شد و بدون اینکه شدت نور و گرمایش اذیت کننده باشد, نورش چندین برابر شد, حتا حالتش مربع شکل شد.
صدای تکبیر و لبیک مردم به هوا خواست. همه سرپا بودند و تکبیر می گفتند.
این نشانه بود. مهدی (عج) ظهور کرده بود.

پانوشت: وقتی از خواب بیدار شدم, خیلی حس خوبی داشتم. ان شالله که بزودی روز دل انگیز ظهورش رو ببینیم. صلوات!

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دنیای وبلاگ نویسی

image

یا حتا یه وبلاگ نویس هایی پیدا میشن مث شف طیبه که تو کار آشپزی هستن, یه اسمهایی برای غذاهاشون میذارن, آدم میترسه اون مطلب رو که باز کرد, گوشی (یا لپ تاپ) منفجر بشه!

پانوشت:
مثلا من کلی رو خودم کار فرهنگی کردم تا ” مک اند چیز با سس گوشت” رو باز کردم! بعد دیدم همون ماکارونیه خودمونه! :دی

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

خرابی بلاگفا

وقتی که متوجه شدم که بلاگفا به مدت یک ماه و نیم خراب بوده و حالا هم که درست شده, بایگانی مطالب پریده, از اینکه در این مکان سکنی گزیدم بسیار خوشحال و خرسندتر شدم!  : مغرور

(چه معنی داره که دسترنج چند ماه یا چند سال آدم بپره؟)

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…