هر چی تاریخ عروسی نزدیکتر میشه، انگار به حجم کارهایی که باید انجام بدیم افزوده میشه. قبلاً کارهای رو دوتایی با هم پیگیری میکردیم. اما الان در راستای افزایش نیرو به دو گروه تقسیم شدیم و کارها را انفرادی انجام میدیم و دیگری رو از نتبجه کار با خبر میکنیم. بعله ما یه همچین گروه موفقی هستیم.
کارها زیادن. کارهای خرده ریز. مثلاً خودمون را کشتیم تا فرش خردیم حالا باید بریم ترمز فرش بخریم. یا اینکه همه بازار رو گشتیم تا یخچال خریدیم حالا یه بار دیگه باید فروشگاهها رو بگردیم تا یخچال رو پُر کنیم.
سخته ولی خوبه. هی شب میخوابم و صبح که بیدار میشم یه روز به عروسی نزدیکتر میشم. امروز شهادت امام رضا(ع) هستش. صبح بعد از نماز چند بار از خواب بیدار میشدم (شما بخوانید: از خواب میپریدم!) و با خودم میگفتم که دیر رفتم دنبال کارها. اما یادم میامد که همه جا تعطیله و دوباره میخوابیدم.
خدا کنه همه چیز خوب برگزار بشه.
خدا کنه بازم خدا هوامو داشته باشه.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
سلام
چه عکس قشنگی :P
سلام.
قابلت رو نداره :)
سلام
این روزها خیلی سر حال و حوصله نیستم دوست جان
فقط وبلاگ شما نیست. هیچ جا نمیرم.
اصلا وبلاگ خودم رو ببین. یه ماهه آپ نشده!!!
عروسیت مبارک رفیق
انشاالله که خیلی خیلی خیلی خوشبخت بشی و عاقبت بخیر :*
چرا سر حال نیستی؟؟
سلام پخموله جون
خدا قوت…روزهای پر کار و پر استرسی رو میگذرونی…اما شیرینه
ایشالا بعد عروسیت راحت میشی و بقیه دعوتتون میکنن و هی میرید مهمونی:)
خداجون مثل همیشه هوای پخموله و جناب همسر شون رو داشته باش.
چند روزه هی دارم به این جمله ات فکر میکنم. همه هی دارن دعوتمون میکنن و ما هم هی میریم مهمونی! چقدر صدق داشته!!