نرگس، رضوان

نرگس امروز رضوان رو موقع غذا خوردن دید. ( ۱سالشه)
کلی برنج میپاشید اینور و اون‌ور.
دماغش، پیشونیش،گردنش، پر برنج بود. لباسش چرب و کثیف شد.

نرگس داشت شاخ در می اورد.
هی یواش میگفت: مامان ببین چکار می‌کنه… وای ریخت رو لباسش…حتی گردنش پر برنجه…

من هی میگفتم: اشکال نداره. بذار غذا بخوره، مامانش صورتش رو میشوره.

مگه نرگس میتونست قبول کنه؟! بعد به نظر من نرگس خیلی بچه دیده. اما بازم واسش عجیب بود.

رضوان یه دل سیر با غذا بازی کرد. نرگس ۲واحد کودک‌پروری پاس کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.