می خوام یه مامان خوب باشم -۲

خوابوندن خانوم کوچیک کار بسیار مشکلی شده. وضعیتی رو تصور کنید که شدیدا خوابش میاد اما مقاومت می کنه و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست دراز بکشه که بخوابه! باورتون میشه؟؟ یکی داره از بی خوابی دست و پا میزنه اما حاضر نیست برای یک ثانیه سرش رو روی بالش بذاره؟!

تقریبا هر شب این وضعیت یه چیزی حدود دوساعت طول می کشه, یه طوری که در آخر خانوم کوچیک فقط دست و پاش رو پرت می کنه,موهامونو میکشه, با لگد شکم مرا سفره می کند و از هیچ کاری دریغ نمی کند و بعد ممکن است با ناراحتی و عصبانیت والدین روبرو شود و موقعی که قهر می کند خوابش ببرد…..

اوووووووف…. چه وضعیت نفس گیری… خدا رحم کنه…..
دیشب تصمیم گرفتم اون قسمت خشم والدین رو حذف کنم و هر کاری کرد عصبانی نشم, اما مگه میشد؟؟؟ و بعد انقد من خسته شدم که الان به زور یادم اومد که در اخر چطور خوابید!
آخرش که داشت از بی خوابی بیهوش می شد, سرش رو گذاشت روی شکمم و خوابید, حالت نیمه نشسته, نیمه خوابیده!
یعنی اصراری که به دراز نکشیدن داره برام قابل هضم نیست.

پانوشت: همین الان هم خوابه, به این صورت که ایشون سرپا کنار مبل هستند و فقط سرش رو روی مبل گذاشته و سرپا خوابیده :|

⇜ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

6 دیدگاه برای «می خوام یه مامان خوب باشم -۲»

  1. سلام
    فسقل ما هم یه فیلم ۳۰ ثانیه ای در این حالت داره.
    سرش رو مبله، زیر دستش هم گوشی باباش وکنترل تلویزیونه.
    بعد هی خوابش که سنگین میشه، پاش خم میشه، هی بچه می پره، تا خودشو نگه داره ونیفته… باباش فقط ۳۰ ثانیه فیلم گرفته، بیشتراز این دلش سوخته و قندعسل رو بلند کرده وگذاشته تو جاش.
    همه بچه ها همینن. یا باید از خستگی بی هوش بشن، یا در مقابل خوابیدن، مقاومت می کنن. البته الحمدلله خواهرم با این قضیه اینقدر مشکل نداره، میگه تمام چراغای خونه رو خاموش کنم، یکی دو دور توی خونه می زنه، بعد میاد کنارم میخوابه…
    هر وقت هم خونه ماهستند، من یک طرف چادر یا ملحفه رو گره می زنم و می اندازم تو دسته در، بعد فسقل رو می ذارم توش و تکون میدم تا خوابش ببره، چون تکون خوردن رو دوست داره، معمولا مقاومت نمیکنه و می خوابه…
    معمولا توی حرکت منظم راحت خوابش می بره. چند بار هم مامانم تو حیاط راه رفته وبالاخره خوابیده…
    این بود تجربیات ۲ سال و اندی خاله بودن.

      1. درباره دستگیره، نترس بلایی سرش نمیاد. :)
        ۱- گره باید فوق محکم باشه، وگرنه باز میشه.
        ۲- فضای جلوی در اونقدری باید باشه که به جهت خلاف سر دستگیره، تاب بدهی که یهو گره از تو دستگیره در نیاد.
        ۳- کسی به هیچ عنوان نباید از جهت مقابل در رو باز کنه وگرنه بچه با مخ میاد پایین… :( (متاسفانه کسی باز نکرده، اما چند بار گره شل بود وقندعسل افتاد… چه گریه ای، هر چند ترجیح میداد دوباره بخوابه تو چادر)
        ۴- دستای آدم هم درد میگیره… تقریبا هر چه بیشتر میگذره، لمس میشه.
        ۵- یه چشمت باید به گره باشه.
        ۶- بهترین حالت اینه که در جایی که میخوای وایسی، صندلی بذاری که بشینی تا پاهات درد نگیره.
        ۷- سر بچه رو بذاری طرف دستگیره تا صورتش رو به تو باشه.
        ۸- یه لالایی هم براش بخون و نذار خودش آواز بخونه.
        ۹- ضمنا بجای همه این کارا، اگر می تونی نَنُو بخر و تو خونه نصب کنی. :) توی یک گوشه اتاق راحت با دوتا میخ اساسی وصل میشه.

  2. واقعاً خدا به صبر و حوصله تون برکت بده، سخته، من یکی از برادرزاده هام همینجوری بود، کلن این وضعیت موقتیه(هرچند واقعاً با اعصاب و روح و روان آدم بازی میکنه اما خیلی دوام نداره) و یه دلیلش شاید این باشه که داری از شیر میگیریش…
    کلن بچه ها یه مدت بعد از اینکه از شیر میگیرنشون یه اخلاق های خاص و یه جور بهانه گیری های بی دلیل دارند…
    دعا میکنم از پسش بربیاید :گل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.