روز خوب من…

خیلی وقته که چشم مردم به آسمان بود و هی از خدا می خواستن که باران بزنه.

امروز باران زد. به یکباره به این فکر کردم که خدایا شکرت اما حالا چجوری برم دانشگاه؟؟

وقتی باران میزنه، قشنگه که زیر باران قدم بزنی. اما اصلاً قشنگ نیست که بخوای به آب بزنی و کم کم مجبور بشی شنا کنی و احساس کنی که بجای چتر به قایق نیاز داری.(این دو تا خط را دوباره بخوان تا بفهمی زندگی در شهری غیر از پایتخت یعنی چه!)

خولاصه با هر بدیختی بود رفتم دانشگاه —> با آژانس رفتم دیگه! بدبختی یعنی بیداد گرانی و راننده هایی که همیشه طلبکارن و هرچقدر کرایه بدی، احساس می کنن بازم کم دادی…

در کل روز خوبی بود. با بچه ها آخر ترمی عکس گرفتیم که ۲تاش را براتون میذارم. هر چی هبشون گفتم، قبول نکردن که ۴تا عکس درست و حسابی بذارم. ترسیدن خواستگار براشون پیدا بشه، توی ماه محرمی!!

DSC03093.jpg

بعد از دانشگاه هم رفتم هیئت. پارسال یه مداحی از مشهد آورده بودن، خیلی خوب بود. عالی می خواند. امسال تا اینجا مراسم تعریفی نبود. امشب اعلام کردن که دوباره همون مداحه میاد و تا ۳ شب می خونه.

الان هم یه تیزر توی تلویزیون دیدم که اعلام کرد که به علت بدی آب و هوا!!! فردا مدارس و دانشگاه ها تعطیلن. میدانم محرمه اما تو دلم عروسی شد!

پانوشت:

*پارسال هرشبی که رفتم هیئت، وسط مراسم خوابم می برد. امشب زندادشم گفت: پارسال که همش خواب بودی، بعدش رفتی کربلا، امسال که زودتر از بقیه میرسی، چی می خوای؟

– ما قانعیم به جنات نعیم!

*می تواین حدس بزنی توی عکسها، کدوم یکی منم؟؟!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.