جزوه هایم کو؟

جزوه هایم کو،

چه کسی بود صدا زد: دانشجو؟

آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.

هم اتاقی ام در خواب است.

و منوچهر و پروانه، و شاید همۀ مردم شهر.

تمام ترم به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد.

و نسیمی خنک از حاشیۀ سبز پتو خواب مرا می روبد.

بوی غذای سلف می آید.

غذای من پر از آواز پر چلچله هاست.

باید امشب بروم.

 من که از بازترین پنجره با رییس دانشگاه صحبت کردم

حرفی از جنس وعده و قول نشنیدم.

هیچ چشمی از روی ادب به زمین خیره نبود.

کسی از دیدن یک استاد مجذوب نشد.

هیچ کس زاغچه ای(دانشجویی) را سر یک مزرعه(کلاس) جدی نگرفت

یک نفر باز صدا زد: دانشجو!

جزوه هایم کو؟

باید بروم…

…………………………………………………………….

پ ن: شعر سهراب رو خودم به این روزگار درآوردم. ایشالا سهراب ببخشه منو!

 

 

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.