فاطمه سادات و نرگس سادات خیلی همدیگه رو دوست دارن. من از این موضوع خیلی خوشحالم. امشب هرچی فاطمه سادات رو بغل کردم و روی پام تکون دادم، نخوابید. می رفت دستشو میذاشت تو دست نرگس. دیگه ولش کردم گفتم بذار چند دقیقه باهم باشن. فاطمه سادات سینه خیز رفت تا پیش نرگسی و نرگس سرشو ماساژ داد و خوابید
نرگس اومد پیشم و گفت: مامان، برات خوابوندمش!
گفتم: ممنون از خدماتی که ارائه می کنید!
ان شائالله خدا زیادشون کنه. :D
ممنونمممم