اندر احوالات یک منزوی تمام عیار!

اوبی جون!

همه میدونن که چقدر تو مظلوم و بد بختی. دیگه لازم نبود که منم بیام و بگم اما خودت که نمی ذاری. این چه حرفی بود زدی؟ دیگه داریم خیلی اذیتت میکنیم؟ آره، میدونم. کار بدی کردیم که حرصتون رو در آوردیم. منظورم حرص تو نبود. حرص صهیون ها. شهید بهشتی رو که میشناسی. نمی شناسی؟ همون که گفته «از ما عصبانی باشید و در عصبانیت خود بمیرید» راست گفته به جون تو! یادت اومد دیگه؟

خیلی رئیس جونت(صهیون ها) ناراحته که ما روز ملی هسته ای داریم. خودش به من گفت به جون ننه ات! در گوش من گفت. که داره می ترکه. صداش ترکیدنش اومد، از زبون تو اومد.

اوبی جون!

هر کاری دوس دارید انجام بدین. ما بهتون اختیار تام میدیم. به ایران حمله کنید. اما من یه سوالی دارم. ببخشیدا … اما چرا موقعی که داشتی، ادای سخنران ها رو در می آوردی چرا دماغت دراز و دراز تر می شد؟ و از همون اولین باری که دیدمت یه سوال برام بوجود اومده، چرا انقدر گوشات درازه؟

ما که بر و بچ نسل سومیم و چهارم و یا شاید پنجمیم، کلینتون رو خوب یادمون نمی آید، اما بوش رو یادمه، روز ۲۲ بهمن می گفتیم: مرگ بر بوش… مرگ بر بوش… بوش، موش، موش

چون واقعاً احساس نمی کردم که از خودش اراده ای داشته باشه. و نداشت. مسلماً نداشت. حالا یه سوال دیگه هم دارم(ببخشید که انقدر سوال برام بوجود می آید. آخه ما اینطوری بزرگ شدیم که همه چیز رو بپرسیم تا بدونیم) با این اوصاف که همۀ عالم و آدم، از این همه بی اختیاری بوش خبر داشتن  مطمئن بودن که یه بازیچه بیشتر نیست، تو دیگه چرا؟؟ تو که هنوز نیومده بودی و هنوز نتونسته بودی بوی دهانت رو که همۀ عالم فهمیده بودن، بوی شیره از بین ببری، جایزۀ صلح نوبل گرفتی و حتی خودت هم نمیدونی که چی شد! و چرا شد! و چگونه انتخاب شدی! اما مهم این بود که باید درازی گوشهایت را به رخ همگان و همۀ جهانیان می کشیدند.

راستی، دلم میخواد جوابت رو بدم. منزوی خودتی و هفت جد و آبادت و مردم کشورت که پایین ترین سطح اطلاعات عمومی رو در جهان و منزوی ترین رئیس جمهور دنیا رو دارن! منزوی تویی که تا بوده، وزیر  امور خارجه تون زن بوده تا بتونید بقیۀ وزرای امور خارجۀ دنیا رو … (استغفرالله! داشتم می گفتما!) منزوی تویی که معنی منزوی رو نمی دونی چون ما رو منزوی میدونی. منزوی تویی که درازی گوشهات رو بزودی در گینس ثبت میکنن و خودت هم که هیچی نَوَفهمی! منزوی تویی که دور و ورت پر از هندونه شده و نگاهی هم نمی اندازی. یک پیشنهاد دارم. برو گوشهات رو جراحی پلاستیک کن. خیلی تابلون! خیلی تابلوه که بازیچه ای و خوش به حال اونا که تو بازیچه شون هستی که خووووب هم بازی میکنی.

راستی یک سوال و آخرین سوال اینکه، آیا به حقیقت در واژگان شما، معنی منزوی این است؟؟ اگر ما منزوی هستیم، خودِ تو چه هستی؟؟

اوبی جون!

ما نمی ترسیم. ما ترس هامون رو بیختیم و الکِمان را آبیختیم. ما دلمان قرص است. ما آینده مان روشن است. هر چند امام زمان مان را نمی بینیم اما به ظهورش و به حضورش ایمان داریم. هر چند دلمان کوچک است ولی همان دل کوچکمان آسمانی است.

اوباما، یک پیشنهاد دارم. برو بمیر! که حتی ارزش نداشتی که یک پست بهتر و کوبنده تر بنویسم

 

پا نوشت:

خبرگزاری فارس: رئیس‌جمهوری آمریکا در ادامه سیاست‌های خصمانه این کشور در مقابل ایران تأکید کرد که طبق راهبرد جدید هسته‌ای آمریکا، واشنگتن متعهد می‌شود حتی در صورت حمله بیولوژیکی به وی از سلاح هسته‌ای استفاده نکند، اما امنیت کشورهای منزوی چون کره شمالی و ایران را تضمین نمی‌کند!!

 

این یک دعوت رسمی از سوی رامین بود  و این یک حرکت وبلاگی است. بسم الله…

کاریکاتورها رو  از زینب السادات  دزدیدم!!

ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.