موش آمد در کتابخانه. همه دخترها جیغکشان و شیونکنان، به روی صندلیها و میزها رفتند و همچنان جیغ و شیون ادامه داشت. جناب موش از ترس و از شدت آلودگی صوتی،تشریفشان را بردند. غائله خاتمه یافت.
بعد خانمهای محترم هِی به رفتارهای غیر ارادیشان خندیدو مگر سالن مطالعه آرام میشد دیگر؟؟
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
دیگه محال سر و کله ی اون موشه اون طرفا پیدا بشه.
محاله محال. آخه راه ورودی را هم پلمپ کردند.
سلام
آره همچین تجر به ای تو کتا بخونه داشتم ولی با مار مولک
سلام
جیغ زدی؟؟ بهت نمیاد!
بنـام خدا
سَّلـآأإم فرآأإنکــَّ جوؤون ..
خوبى ؟
یه دف منم تو کلآٍس یه دخترى دآشت قرآن میخوند یهو موش دیدم نا ارادى کفتم : أونه … !!
بـآحـآل ترین لحظـآآآآآآت اینا هستن .. خیلی باحال و هیجان أنکَیزه . . .
مکَه نــَــه .. ؟
بله… انقدر دخترا جیغ زده بودن که سرحال اومده بودن و مثل تراکتور تا عصر درس میخوندن.
خدا نکنه یه موشی، سوسکی،عنکبوتی…بیاد تو یه جمع دخترونه
اونوقته که بیچاره حیوونه از ترس جیغ زدن های ما فرار میکنه
دقیقاً… بس که دخترا جیغ بنفش کشیدن، موش بدبخت دُمش رو گذاشت رو کولش و در رفت.
می گم دانشگاه شما هنوز تخته سیاه داره !؟؟
بابا مدرسه یوسف اینا هم وایت برد شده!
خوبی؟
زیارت قبول
وایت برد که نه. شیشه برده! یه شیشه رو رنگ زدن و چسبودنش به دیوار، شده تخته وایت برد!
ممنون بانو!
نیستی؟؟ دلمان ز بهرتان کوچک شده…