بعضی وقتها فکر میکنیم که شرایط موجود بدترین شرایط ممکنه و شرایط دیگران از ما بهتره. فقیرها به دنبال پول هستند و پولدارها به دنبال آرامش. اگر شما اینطور فکر نمیکنید، خوش به حالتان . اما من بعضاً اینطور فکر می کنم.
امشب تکان خوردم. اسماس زدم:« زندگی حکمت اوست، چند برگی را تو ورق خواهی زد/ مابقی را قسمت/ قسمتت شادی باد» جواب داد:« قسمت من همیشه غم بود و مابقی اش هم سالار غم»
با خودم فکر کردم که بهش زنگ بزنم، ببینم که چی انقدر ناراحتش کرده.
از شوهر اولش در زمان عقد طلاق گرفته بود، چون در زمان عقد بهش دروغ بزرگی گفته بود. در واقع زندگی با همچین مردی فایده نداشت. خودش می گفت که به اصرار پدر و مادرش با او ازدواج کرده و ذره ای دوستش نداشت.
زمانی که شاغل بود، عاشق یکی از همکاران ِ متاهلش شد و با او ازدواج کرد. مردی که وضع مالی خوبی نداشت. چهره بسیار کریهی داشت. از همسر اولش ۲ بچه داشت و…
ولی بالاخره ازدواج کردند. عروسی نگرفته بودند. دیگر سرکار نرفت. بزودی بچه دار شدند.
و بازهم زندگی اش آن نیست که می خواهد و بازهم طلاق گرفت. مهرش را حلال کرد و حضانت(؟) پسرش قبول کرد. حالا بیکار، با دست خالی و پسری حاصل از ازدواجی ناموفق به خانه پدرش برگشته.
خواهر کوچکترش، شرایط بسیار بدتری دارد.
پانوشت:
چند سال پیش گوشه دفتر خاطراتم نوشته بودم: خوشبختی درونی است، نه برونی. به آنچه هستیم بستگی دارد نه به آنچه داریم.