خب نظم خونه مون اصلا مث اونوقتا که خانوم کوچیک نبودش، نیست. بعضی وقتا ممکنه ساعتها دنبال یه چیزی بگردیم. برای روشن تر شدن موضوع: می خواستیم بریم بیرون. کلیدها رو نبود. به خانوم کوچیک گفتم: کلیدا کجاس؟ بریم پیش مامان جون؟ خانوم کوچیک رفت از زیر کابینتها کلیدا رو آورد.
قصه رو کوتاه کنم.
حدود چهارماه قبل ما بالاخره به تکنولوژی روز مجهز شدیم و تلویزیون خریدیم. حدود یک ماه و نیمه که کنترلش گم شده. یعنی در حد خونه تکونی دنبالش گشتیم. در آخر گفتیم شاید گذاشتش تو سطل زباله! هر چی سوره قرآن بلد بودم که برای پیدا شدن گمشده خوب بود را هم خواندیم و کنترل پیدا نشد.
تا اینکه بخاری رو
گشتم!
اصلا باورم نمیشد که کنترل در پایه ى بخاری باشد!!!! از دریچه کوچک کنار بخاری که برای روشن و خاموش کردن بخاری استفاده میشه، کنترل رفته اونجا!
پانوشت: البته میتونید حجم خاک رو در شهر عزیزتر از جانمان اهواز نیز مشاهده کنید.
خلاصه یه ایطووووووو دختری دارم.
ای خدا بازم خودت هوای ما رو داشته باش…
سلام
:دی
سلام
:دی
(از این شکلکهایی که از شدت خنده دهانش تا بناگوش باز شده)
حالا خوبه وقتی ازش جای کلیدا رو پرسیدی، نشونتون داده کجاست!
به قول مامانم”بچه داری سر داری” بازم خوبه از این شیرین کاریها میکنه.
بازم به قول مامانم”بچه سالم از این کارا میکنه و باید خداروشکر کرد”
نرگس سادات رو ببوس :*
بوس بک :*
پیدا شدن کنترول درحد کشف اتم بوداینقدر که زحمت داشت
عاره بابا. صدبار تا مرز نا امیدی رفتیم و برگشتیم
سلام پخموله بانو
…..
الان مشهدم…
…..
سلام. زیارت قبول کوثر جونم.
جواب رو برات تو وبلاگ خودت کامنت گذاشتم
خیلی جالب بود جل الخالق
ماشاء الله دختر شیطونی داری…
:) :)